بسم الله ذی المعارج
خلاصه کتاب احمدِ احمد
کتاب احمدِ احمد خلاصه و داستانی است بر زندگی و مبارزات وی علیه حکومت ظالم شاه.
او در سال 1318 در روستایی در حومه استان تهران به دنیا آمد و در جوی مذهبی رشد کرد. آنها پس از مدتی به اسان تهران مهاجرت کردند و احمد در آنجا به تحصیلاتش ادامه داد و برخلاف سایر اعضای خانوادهاش تا دیپلم ادامه داد و سپس کنکور داد و در رشته آموزگاری و در درس ورزش شروع به فعالیت کرد.
او اولین تجربه زندان خود را در دوران متوسطه و در اعتراض به تغییر نمره قبولی دانشآموزان انجام داد و در دوران نوجوانیاش به زندان افتاد.
او پس از آشنایی با امام خمینی(ره) به انجمن حجتیه وارد شد که هدف آن مبارزه با بهاییت بود و در آن زمان احمد و چند نفر از دوستانش به مبارزه با «ادونیستهای روز هفتم» که جریانی مسیحی بودند و در جهت مبارزه با اسلام فعالیت میکردند پرداخت تا اینکه به طور مستقیم و به واسطه برادرش و شهید حاج مهدی عراقی با امام دیدار کرد و پس از اطلاع از نظر امام در این باره از این انجمن کناره گیری کرد. اما با بعضی از افراد انجمن در ارتباط بود. در یکی از از روز ها آقای میرمحمد صادقی که از اعضای انجمن حجتیه بود از او درخواست میکند تا با هم به مسجد جعفری بروند. پس از آن او به احمد پیشنهاد ورود به انجمن حزب ملل اسلامی که انجمنی سری و مخفی بوده است را میدهد. احمد هم بعد از کمی فکر و استخاره از امام جماعت محل با خیال راحت به انجمن میپیوندد. او بعد از چند مدت با انجمن انس میگیرد و در هرجا سعی میکرد که منافع حزب را در نظر بگیرد ... در ایامی که شرایط ازدواج او مهیا میشود حزب لو میرود و او توسط مامورین ساواک دستگیر میشود و رهبر حزب و همه افراد آن دستگیر میشوند و ازدواج او به هم میخورد.
او تحت شکنجههای ساواک هیچ حرفی نمیزند و سخت مقاومت میکند و سرانجام محاکمه و به سه سال حبس محکوم میشود که بعد هم تخفیف گرفته و زودتر از موعد آزاد میشود.
او پس از آزادی مبارزه را رها نمیکند و با سایر اعضا که آزاد شده بودند حزب الله را تاسیس میکنند که سعی میکنند احتیاط بیشتری کنند تا مثل حزب لو نروند.
اما سعید محمدی که به خاطر ماموریتی به خارج رفته بود لو میرود و به خاطر سیستم پیچیده حزبالله فقط رابط او یعنی احمد دستگیر شده و دوباره تحت شکنههای سخت ساواک قرار میگیرد اما حرفی از حزبالله نمیزند و در نتیجه حزبالله لو نمیرود، اما پس از سربازی احمد حزب گرایشهایش عوض شده و به همکاری با مجاهدین خلق میپردازد و احمد از آنها جدا میشود.
او پس از ازدواج به ناچار به سازمان مجاهدین خلق میپیوندد و پس از تغییر گرایش سازمان دچار حادثههای تلخ و ناگواری میشود که انشاالله خودتون ادامهاش رو میخونید!
احمد احمد الگویی شگفتانگیز بود که هرگز از مبارزه دست نکشید و تمام عمرش را وقف مبارزه با شاه و ظلم کرد و پس از زخم ها و معلولیتهایی که گرفتارش شد دست از مبارزه نکشید و با تمام تلاش به مبارزه ادامه داد و هرگز بهانهای برای معاف کردن خود نیاورد....
یادمان باشد که از این دست آدم ها در زمان انقلاب کم نبودهاند پس قدر این انقلاب را بدانیم!
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته