زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برای گجله» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

غلامتان به من آموخت در میانه خون که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد....

راه و بی راهه... خیلی نزدیک به هم هستش ، اونقدری که قدم اول ممکنه توی راه باشه و قدم بعدی توی بی راهه ... نزدیک تر ، ممکنه که دم توی سپاه حسین باشه و بازدم رو توی خیمه یزید ... 

 

 

نکند بیافتد بر دل ایمانم لکه ای از شاید...

اگر زود به دادم نرسی... 

 

به دعای شما محتاجم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۱ ، ۱۹:۲۵
گجله ابن مربی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۴۳
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بچه هرچه که باشد با هر خصلتی و با هر ویژگیی؛ حتی اگر دشمن جانت هم شد، وقتی حرف مرگش به میان بیاید ذره ذره تورا میکشد...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۳۵
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

متنی قبلا نوشته بودم به نام التماس درخت! از بچگی همین گونه بودم، در حیات خانه پدر بزرگ از درخت چاقاله بادام که پایین می آمدم باید بالای درخت سیب شکری پیدایم میکردی، و اگر انجا نبودم یقینا داشتم از درخت آلویی که هیچوقت میوه هایش عمرشان به رسیدن نمیرسید و تلخ خورده میشدند،  جدایم می کردی... 

از دانه بودنم چیز زیادی به خاطر ندارم، جز خاطرات منقول از مادرم، که اکثرا بوی بی پولی و تنهایی و دعوای با مادر شوهر میداد... جوانه زدنم که هر روزش در خاکی بود و تا میخواستم در آن محل ریشه محکم کنم، این نازک گیاه از وطنش جدا میگردید و به موطنی جدید پیوند میخورد.

آفتاب مسجد که به من خورد و خودم را در میان نور آن دیدم، دیگر جابه جایی ها نتواست عوضم کند، وطن واقعی و زمین حاصلخیز را که یافته بودم در هر جایی مسجدم را رها نمیکردم، ساقه ای تنها در بیابان نمیتواند در امان بماند....

چگونه در مسجد و پایه درس قرآن ماندم را نمیتوان توضیح دهم، آخر جنس من با اینجا متفاوت بود...اما حالا درخت شده ام درختی جوان، گرچه شاخه هایم یکی در میان خشکیده و بدون ثمر است، گرچه در کوران مبارزه با آفات ، تن آرده شده ام اما به حمدالله هنوز شکست نخورده ام...

درخت بودن را دوست دارم ، درخت بودن را ... درخت ثمر دارد... درخت سایه دارد .... درخت نشاط با خود به همراه دارد... درخت ریشه دارد .... برکت دارد ... درخت بودن را دوست دارم .... خدایا درخت وجودی مرا از خباثت دور بگردان....

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۰ ، ۱۸:۱۰
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

محرم اول دور از مسجد الزهرا(س)، مسجد امام سجاد(ع) طرشت، شاید مسجد جامع امام سجاد(ع) ، دعواهایی که بود ، پیرمردهایی که قهر کرده بودن و نبودن، بی پولی و کمبودن امکاناتی که دست رو برای کار کردن بسته بود، از نبود سیاهی و پرچمف تا نیود اسپیس و نور و همدم. همه اینا به کنار، مریضی مادر ، سختی های نبودن، تلخی های دور بودن از بچه ها از مسجد از حیات، کنایه ها از نبودنت و گلایه ها از کم کاریت و دلی که نمیخواست بگه... مجبور شدن و گفتن و کارهایی که عقب بود ، ابوالفضلی که باور نداشت عقب بودن رو، بسم الله گفتن مخالفت مسجدی ها با برگزاری! راضی کردنشون، مخالفتشون با برگزاری توی بیرون، راضی نشدنشون، ی تماس، جور شدن مقدار خوبی پول، خرید ها، طرح دکوری که باب طبع ما نبود، کتیبه نویسی با طرحی سخت، خیلی سخت، امانت گرفتن سیاهی، بن هایی که رسید، خرید پرچم و کتیبه ، خرید وسایل شام ، شب اول محرم، مداحی که کرونا گرفت، مداح هایی که باید بخونن، معین فر، حاجی زینعلی، دکوری که نصفه و نیمه رسید، شامی که از مبدا اومد و شد و الحمدلله...

 کرونا، موج پنجم حرف های آقا شب چهارم ، هیئت ها رعایت کنن،  وزیر کشور، رحمانی فضلی، هیئت در فضای بسته ممنوع، مخالفت مسجدیا، کله شق بازی، بردن مراسم بیرون، به زور رسیدن مراسم، نور و پولی که عجیب رسید، دعوای خانم ها ، سوتی مداح ها ، سرتیپی ، حاج اقا ، آقای کیانی، درخواست های مداحی بچه ها ، جمع کردن و پهن کردن ها ، ایستگاه صلواتی و ....

 

خداروشکر

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۱۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم به برادر عزیزتر از جانم... بعضی از مکان ها حرکت می آفریند نه اینکه برای حرکت نیاز به جای خیلی خاصی باشد اما بعضی از اماکن به واسطه قیامهایی که در آن شده است ملکوتی از جنس قیام آن را فراگرفته و ان‌شاءالله که قیام قلم من نیز جز به مستقیم طی نکند... سرعت بالاست، میدانی که چقدر گذشت از آن شبی که سه مزار شهید گمنام را زیارت کردیم؟! یا از اولین شبی که با هم بحث کردیم که چرا اصلاً مسجد و کار مسجدی؟! به یاد داری اولین جنگمان را و اولین گیرهایی که بهم دادیم؟! چقدر گذشته از خوابی که پایانش نزدیک است؟! برادرم عمر رفاقتمان شاید کوتاه باشد و به سه سال به سختی برسد اما هر دو می دانیم که دستمان را مادرمان در روز ازل در دست هم گذاشته و قطعاً لحظه به لحظه بودنت را در این خواب، درکنارم شاکر خواهم بود... روسیاهم از نداری هایم... شرمنده ام از کم کاری هایم که قطعاً کاستی از جانب من، سرعت رشد تو را کم کرده و من بارها مدیون تو شده ام... نفس سرکشی که دارم و ضعف ایمانی که مضافا آنچه از خیر که از جانب خدا بود را به تاخیر انداخته و یا قطع وصل کرده است... به امام الرئوفی که اکنون در خانه‌اش به کرمش بار یافته ام قسم میخورم که کلمه‌ای به تعارف نیاورده ام، عزیزتر از جانی و من هم شرمنده... شرمنده ی آنچه که باید میشدی و نتوانستم که برایت فراهم کنم... اما چند خطی از حدودم تجاوز کنم و پیشتر از آنکه عیوب خودم را از نظر بگذرانم، به بودن تو قلم برانم...

الحمدلله که خواب بودن این خواب را فهمیده ای و رسم جهاد را برگزیده ای...هر وقت که توانستی سجده شکر به جا بیاور که لیاقت نفس نفس زدن در چنین مسیری به تو داده شده است؛ اما به تو بگویم که تویی که اکنون برچسب مجاهد را برخود زده ای و ملائک عالم تو را به اهل جهاد می دانند، بدان که کار را برخود تنگ گرفته ای... برادرجانم،آنکس که لباس رزم را به تن کرده دیگر برابر با آن مقیم شهر و آنکسی که فقط در میدان معرکه زندگی می کند برابر نیست که تو اکنون در کانون توجهی، تویی که می‌توانی فتح و نصر خدا را جاری کنی و تویی که می‌توانی افواج ناس را که در بیخیالی سیر می‌کنند به مسیر هدایت وگسیل کنی و اگه نکنی کم کرده ای و باید پاسخگوی تمامی آن آدم‌هایی باشی که منتظر نصر و فتحی از جانب خدای تو بوده اند تا حرکت و الحاقشان به صراط مستقیم آغاز شود... خواب شیرینی دارد و کابوس هم، سرعت گذرش هم بسیار بالاست، بالاتر از آنکه حتی لحظه ای درنگ را جایز کند، تو حدیدی هستی که میل به شمشیر شدن دارد، تک تک آتش و آزمایش‌های زندگی است را وسیله‌ای بدان که صیقلی تر کنی دلت را و هر حفره و رخنه ای غیر از ایمان در دلت داری با اتصال به آب آن جریان کوثر و ساقی آن حوض برطرف نمایی... آنگاه این شمشیر حاج قاسم؟؟ نورش عالم تاب می شود و غیر ایمان را تاب تحمل نور نیست، چرا که اهل ظلمتند، و آنگاه است که میتوانی به آرزویت برسی و به دست ترین شقی ترین آدم های عالم کشته شوی و ضربه نهایی خوابت را با جانت که آنوقت قطعاً شمشیری مناسب دست امام زمان(عج) شده است بر پیکره ی کفر بزنی و لباس رزمت را کفن برگزینی...

و آنگاه که چشم از خواب می بندی در بین دستان حجت‌الله باشی و آنگاه که بیدار می شوی در پیشگاه مادرمان زهرا... اما برادرجان... به یاد داشته باش که این خواب بس فریبنده است و بسیار خسته و هلاک کننده، اگر مهار نفس خود را در دست نگیری میتوانی به جای شجره طیبه، درخت خبیثی باشی که تا ابد الدهر مورد لعن اهل لا اله الا الله واقع شوی... هیچ خوابی ارزش از دست دادن بیداری را ندارد... و فکر نکن که انقدر بد و خبیث شدن عجیب است، که شاید به گفتن حرفی به باطل که حقی را بپوشاند و نگاهی که تیری به قلب امامت باشد و یا استماع سخنی که روحت را خسته از حرکت کند و یا خوردن لقمه ای، فقط یک لقمه که کر و کور کند تو را و انقدر دور شوی که وصو ساخته با نیت قربت به خدا، سر حسین جدا کنی... عزیز برادرم... هیچ عملی را هرچند کوچک، هر چند ناچیز را دسته کم نگیر که انبار کاه را جرقه ای کافی است... یادت باشد که رنجش از دوستان کند کننده ی حرکت است و سخت کننده ی مسیر، مصلح بین باش و التیام دهنده رنج... اگر در قیامت تک عصاره ای برای ارائه داشته باشم آن تویی که برایت گریسته ام و خندیده ام؛ خوانده‌ام و گفته‌ام؛ قیام کرده‌ام و توسل جسته ام... فکر نکن حیاتت فقط مال خود توست که قیامت برادر کمترینت را نیز در بر دارد... پس به نام قائم آل محمد قیام کن و قیام کننده بپرور و قائمان عالم را یاری کن و بیدار شو که لشگر صالحین منتظر ملحق شدنت به بهشان هستند... باشد که دست مرا هم بگیری و با خود ببری...

20 دی 99

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۰۴:۴۰
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

خیلی با خودم غریبم، انگار که کسی درون من و غیر من است، یادم می آید روزهایی را که من او بودم و این منِ الان را غریبه نگاه میکردم. گذشت و گذشته و چرخ خورد روزگار و غدیر، و محبت علی(ع) من را با منی که از علی(ع) غریب بود غریبه کرد... ادعا نمیکنم که دیگر با آن منی که با علی(ع) غریبه بود سر یک سفره نمی نشینم، ولی از ته دل فریاد میزنم که من آن منِ غریبِ از او نیستم و از آن من بدم می آید...

ای علی(ع) جان، به جان گرامی ات قسم، که قلب من و تمام من های من به تو گره خورده و میخواهم دیگر منی نباشد و هرچه هست تو باشی، که دوست داشتن تو خوب است ولی کافی نیست، که باید فقط تورا دوست داشت... هرچه میکشم از من من کردن های من است... خدایا به حق علی(ع) هرچه هست را برای علی(ع) کن و بس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۰ ، ۰۳:۴۴
گجله ابن مربی

بسم الله

 

یاد شهید مسجدمان می افتم که بعد از انقلاب و در زمان جنگ تحمیلی از غرب به جمهوری اسلامی بازگشته بود و شب ها هم حتی به خانه نمی رفت، چرا که اعتقاد داشت دیر رسیده است و به انقلاب بدهکار است(نقل به مضمون)

22 بهمن هر سال فرصتی برای چون منی که دیر رسیده ام است تا بتوانم فریاد بزنم خدایا من که در زمره ی انقلابیون نبوده ام و قطعا به این انقلاب سالها که نه، قرن ها بدهکارم، اما ارزش این انقلاب و نظام اسلامی حاصل از این انقلاب را می دانم و حاضرم برای دفاع از آرمان های این انقلاب بمیرم و جان بدهم...

22 بهمن فرصتی است تا به تمامی برادران کوچکم که همگی از تقوا بالاتر از من هستند بگویم چند کیلومتر راهپیمایی را نه فقط جشن گرفتن انقلاب، که به نیت جا دادن خود در صف انقلابیونی بدانند که تشکیل جمهوری اسلامی دادند، جمهوریی که امام خمینی (ره) در چند جا فرمودند: حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عج) باشد اهمیتش بیشتر است.

حال این نعمت عظیم راهپیمایی را چگونه باید شکر کرد نمی دانم اما من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند/خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند

خدایا من و برادرانم را حتی به اندازه ی طرفه العینی از نظام اسلامی جدا نگردان... جانم فدایش...

 

 

 

پ.ن: نمی دانم شاید خاص تر شدن برای خدا، یعنی در دریای موتور سواران و ترک های آماده برای سوارشدن تو، به اختیار پیاده باشی در این ازدحام....

پ.ن: چه چیزی در عالم هست بالاتر از جمهوری اسلامی برای خاص تر شدن برای خدا....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۱
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

 

چقدر زیباست که برادرانی داشته باشی که با دیدنشان اتصال را ببینی،و اتصال بخواهی...

خدا حفظتان کند....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

حمد و ثنا خدایی را که منت بر من نهاد براین حال ، که اگر نبود رحمت خاصه حضرت حق تعالی، چون منی را چه به چنین کارهایی و چنان جاهایی... که این شکر نه از سر منیت است، که خدای ناکرده خود را در برابر هستی و هستی بخش چیزی بدانم و کنون خود را افتخار کنم، که لازم داسنتم قبل از شکایت آوردن به درگاهتان، از قبل سر شکر بر آستان ساییده باشم...

و اما بعد...

بارخدایا، بار ها خطا کرده ام پوشیده ای، بارها کوتهی کرده ام جبران نموده ای، بارها طغیان کرده ام به حدود بازگردانده ای، بارها تقصیر داشته ام و دست گیرم شده ای که هیچ جز شرمندگی در محضرتان برایم نمانده است، و هرکس بی خبر از درونم باشد خود بهتر می دانم که هیچ همراهم لایق پیشکش و به نمایش در آوردن به درگاهتان نیست، نه نماز مقبولی، نه عبودیت مخصوصی و نه عمل خالصی... هر آنچه که داشته ام یا ناخالص بوده و یا به بدی هایم نیستشان کرده ام ...

اما کنون حرف دیگر دارم، آمده ام تا باز از این خوان گسترده ی رحمت فزون تر از حد طلب کنم، که هرچه تا کنون نیز یافته ام، به جود شما بوده نه به برازندگی این دل سیاه؛ افتان و خیزان رسانده ای ام تا چنین جایی که الحمدلله ببینم کسانی را که ثمره فؤاد باشند برایم و بتوانم قیامت خود را بر عمل آنان محکم کنم که اگر به خودم بود که جز تباهی چیزی نمی ماند. کجدار و مریز به آن حد بالا آورده ای ام که شجره ای بعد از خود ببینم که شاخه هایی محکم تر از تنه دارد، که باز هم الحمدلله...

کنون که حرکت عمرم چنین سریع بر ارقام بالاتر نزدیک می شود و من نیز هر روز بیش از دی متوجه بدکاری و خسران ها گذشته ام میشوم آمده ام تا دوباره دست گدایی بر درگاهتان برآورم که یارب، نکند که نظر تو برگردد، نکند که درگاهتان راه را بر بدکاران ببندد، که جز آن ملجأ ندارم، اما به این بسنده نخواهم کرد که خانه ی کریم گدا پرور است و سفره ی شما دائم پهن، یا رب این تنه ی درختی که کرم ها زده است و آفت ها در تار و پودش تنیده را به برکت شاخه های سالمی که در امتداد دارد حفظ بفرما... یارب می دانم که شاخه ها دیگر نیازمند این تنه ی پوک نیستند اما تو خود بهتر میدانی که این سال خورده درخت محتاج اتصال به این شاخه های تازه به ثمر رسیده است... من خوب میدانم برای ماندن در سیر این اتصال نیازمند اصلاح خود هستم و رسم بندگی باید بیاموزم، که خواجه خود آداب بنده پروری داند؛ اما به رسم واگویه کردن اسرار دل با شما خواستم تضرع را به درگاهتان به جا آورم و خاکساری خود را چندباره اعلام نمایم و خواستار ماندن در مسیر باشم...

عجب منجوک پروردگاری.....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۰۶:۴۹
گجله ابن مربی