زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زبر الحدید» ثبت شده است

آقا کاظم نوشته :

 

تعطیلات و مرخصی در جهاد نرم!

در ادبیات کبوتربازها-که البته کبوتر بازی با شکل خاص خود، کاری مذموم و ناپسند است- اصطلاحی وجود دارد به نام «جَلد»، که منظور از آن تربیت کبوتر به‌گونه‌ای است که پشتِ‌بام یا برجِ صاحب خود را بشناسد و هر جا که رفت دوباره به آنجا بازگردد. گاهی کبوترها را دو برجه جلد می‌کردند یعنی این احساس شناخت و انس را به دو جا در او ایجاد می‌کردند و به این طریق حتی می‌شد نامه‌هایی را توسط این کبوترها ردّ و بدل کرد. اصلاً اگر صفت جلد شدن در کبوتر وجود نمی‌داشت، پرداختن یک عده به این کار و یا حتی اعتیاد به آن، موضوعیت نداشت. البته کبوتری که جلدِ یک جایی باشد، در صورتی که به دام بیفتد، می توان او را نسبت به جایی جدید جَلد کرد. به شرطی که کبوتر، «جلدِ بُکُش» نشده باشد. جلد بکش، به کبوتری می‌گویند که وفاداری او به برج صاحبش ملکه شده باشد و دیگر نتوان او را جلد جای جدیدی کرد. این کبوتر اگر به دام هم بیفتد، در اولین فرصتی که برای پرواز پیدا کند، به همان‌جایی خواهد رفت که جلد بکشِ آنجا بوده و از اول به آنجا تعلق داشته است. از این روی چنین کبوتری برای دیگران طمع برانگیز نیست و چاره او فقط کشته شدن است و گرنه تا زنده باشد به همان جایی باز می‌گردد که جلد آنجاست. این کبوتر بهترین گزینه برای اجرای هر مأموریتی است. مأموریت در ذات او رسوخ کرده و چیزی جدا از او نیست؛ از این روی حضور در مأموریت در او ایجاد احساس تنگی و سنگینی نمی‌کند. مرخصی برای او آماده باش است، نه تعطیلات.

ناگفته پیداست که یک مجاهد جلدِبکشِ جهاد در راه خداست ان هم با مختصات و وسعت یک انسان، و نه در ظرف محدود یک کبوتر. جلدِ بکشِ جهاد، خوابش هم خواب مجاهدانه است. چه برسد به مرخصی او. راستی چه خبر از مرخصی؟ خستگی‌ها برطرف شد؟ توانستیم یک نفسی بکشیم؟ به بقیه کارهامون رسیدیم؟ بقیه‌اش بقیة‌الله است؟ کجاها رفتیم؟دوره مرخصی پرکار تر بودیم یا قبل از آن؟ احساس دلتنگی‌ای چیزی، نسبت به چیز خاصی نداشتیم؟ امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۸
گجله ابن مربی

آقاکاظم نوشته :

 

سهو واشتباه در جهاد نرم!

یادم  نیست تخیل کردم یا واقعا چنین اتفاقی افتاد، اینکه نان سنگکی خریدم و دور از چشم من، سنگی هنوز روی نان مانده بود و زیر دندان مادرم رفت. حتی اگر چنین اتفاقی هم نیفتاده باشد، تخیل این صحنه تبدیل به یک تذکر محکم شد، «غلط کردی که سهو و اشتباه کردی، حق نداشتی که اشتباه کنی».

دقت داشته باشید که این روحیه نباید منجر به خودزنی و خودآزاری شود. به همین دلیل پیشنهاد می‌شود چنین توبیخی با شدت یادشده همیشه قبل وقوع اشتباهات صورت بگیرد تا امکان اشتباه به حداقل برسد. این روحیه، نفی کننده استغفار نیز نباید تلقی شود. والبته نافی به گردن گرفتن اشتباهات دیگران نیز نیست.

منطق چنین سختگیری به ضرورت عملکردی بازمی‌گردد که یک مؤمن(بخوانید مجاهد در عرصه جهاد نرم) باید داشته باشد. مؤمن کاری نمی‌کند که احتیاج به عذرخواهی داشته باشد و این روحیه در عرصه جهاد بسیار معنادار است زیرا اشتباه یک مجاهد یعنی هلاکت خود یا عده‌ای دیگر. جنگ است دیگر تعارف بردار که نیست نمی‌شود سر و ته هر بی‌ملاحظه‌گی را با یک عذرخواهی هم آورد. کسی که حساسیت‌های یاد شده را با مصادیق ساده و جزئی -مثلاً در یک نان یک متر در سی سانتی متر – مشق نماید، امید آن می‌رود که بشود به لطف الهی در کارهای بزرگتر هم به او اطمینان کرد. فکرش را بکن چقدر یک فرمانده آسوده خاطر خواهد بود وقتی که کار را به دست مجاهدی می‌سپارد که در کارهایش اتقان دارد. یک جایی بالاخره زنجیره اشتباهات باید قطع بشود. اشتباهاتی که معمولاً به گردن فراموشی و حافظه می‌افتند اما در واقع ناشی از غفلت هستند. به یاد نماندن یک تکلیف مجاهدانه، یعنی روشن نبودن اهمیت آن تکلیف نزد مجاهد و این آن چیزی است که ترس توبیخ آن مجاهد را مصون از اشتباه می‌نماید.  امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۰
گجله ابن مربی

آقاکاظم نوشت :

 

سوره‌ای برای به آخر خط رسیده‌ها!

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

بزرگواری از اهالی مدرسه، سؤالی پرسیدند و از دغدغه‌هایشان گفتند در حالی که جریان عمومی زندگی‌شان را ملایم با آن دغدغه‌ها نمی‌دیدند. همچنین پرسیدند که آیاواقعاً قرآن خواندن ما نقشی و تأثیری در اهداف عالی حاکمیت حق بر جهان دارد یا نه؟

سؤال ایشان بهانه‌ای شد برای متن ذیل که سعی شد در آن، سه بار سوره توحید خوانده شود. با یک غرض واحد.  

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیهاا و بعلها و بنیها

برادر یا خواهر محترم و مجاهد دغدغه‌مند، خداوند احد است یعنی هیچ مبدأ دیگری و هیچ وجودی که حقیقتاً باشد و بتوان به او امید بست، جز او  نیست. صمد است و بی‌نیاز و به آنچه ما حتی برای اعتلای دینش انجام دهیم نیازی ندارد. اثر و اراده دارد اما اثر پذیر نیست یعنی که لم یلد و لم یولد است. فرضی برای همسانی و همسری و هر همی که او را برابر با چیزی قرار دهد وجود ندارد. پس آرام باشید و مطمئن!

نگاه کنید به کتابی که کتابی از جانب خدای احد است یعنی به هیچ کلام و سخنی جز آن کتاب نمی‌توان امید بست. نگاه کنید به کتابی که نیازی به من و شما ندارد و ما و هم‌نوعانمان نیازمند گسترش و اعتلای آن هستیم و نگاه کنید به کتابی که القاء کننده است اما القاء پذیر و متأثر نیست و نگاه کنید به کتابی که برای هیچ همرتبه و هم شأنی نمی‌توان فرض کرد.پس آرام باشید و مطمئن!

برادرم و خواهرم نگاه کنید به خودتان که تنها نیستید و مانند من و شما بسیارند که اگر نباشیم ذره‌ای از خداوندی خدا و قرآن بودن قرآن، کم نمی‌شود  در این شرایط که مثل من و تو فراوان است، قرآن را به شما و من دادند تا کرامت پیدا کنیم.به خودتان نگاه کنید که چقدر به قرآن و به مجاهدت در راهش نیاز دارید در حالی که  هرگز قرآن نیازمند من و شما نیست. با این حال قرآن را به شما و من دادند تا برای اعطاء و برای برّ، دستانمان خالی نباشد؛ نگاه کنید که چقدر متأثر از قرآن هستید اما قرآن از شما متأثر نیست و قرآن را به شما دادند تا از آن متأثر شوید نگاه کنید به خودتان که فرض هم‌شأن و هم رتبه برایتان قابل فرض است می‌شد فقط به شأنتان نگاه کنند و فقط با هم‌شأنتان قرین شوید، اما قرآن را قرینتان کردند و نگفتند هر کس با هم‌شأن خود.

با این وصف، چه کاری جز قرآن می‌ماند و چه دغدغه‌ای جز آن، چرا معلوم نباشد که شما برحق هستید و حقیقتاً در خط مقدم جبهه حق؟گیرم معلوم نباشد، چه کار دیگری جز قرآن، محتمل است مؤثر باشد. آرام باشید به آرامش قرآن؛ نه برای امروز و امشب، برای ابدیت و نه برای خودتان که برای عالم هستی که اگر من بر مسیر نباشم قرآن که بر مسیر است و اگر من مؤثر نیستم، قران که چشمه اثر است. دلتان به قرآن خوش باشد نه به قرآن خواندن خودتان و من و دیگران. نگاه کنید به این صفحات؛ به تجلی بسم الله‌الرحمن الرحیم، قل هوالله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۱۸:۲۵
گجله ابن مربی

آقا کاظم نوشت :

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

سرکار خانم کاظم لو زحمت کشیدند و 30ساعت جلسه ختم مفهومی در مورد سوره مبارکه عبس را به سه ساعت چکیده تقلیل دادند دیروز حدود دو ساعت را گوش دادم.

راستش از سختی صحبت ها خیلی اذیت شدم. قبلاً فکر می کردم  اشکال کارم استفاده نکردن از تخته و خلاصه تخته ای ارائه ندادن است. در کمال شگفتی فهمیدم ارائه هاخیلی هم تخته ای است. اما یک اشکال وجود دارد و آن هم این است که تخته نامرئی است و تو با انگشت روی تخته فرضی در حال کنار هم قرار دادن گزاره هایی هستی که خودت هم اگر مستمع باشی، فقط با تمرکز فوق العاده می توانی بفهمی. البته ظاهرا ناخودآگاه چون متوجه این سختی بوده ام، هی یک مطلب را تکرار میکنم که خود این  هم خیلی ملال آور است. حرف زدنم شبیه حرف زدن یک گنگ و لال است با همان سختی که او در تفهیم منظورش به دیگران دارد. پناه به خدا خیلی امیدی به اصلاحم نیست چون معمولاً از آخر می فهمم و چون در بسیاری از اوقات لحظه فهمیدن با لحظه گفتن منطبق است، فرصت از اول گفتن نمی ماند. چندباری سعی کرده ام اما نشد چون اینطوری فهمم خاموش شده است. این لال اگر خوب هم نشود مهم نیست شاید اینکه مخاطب اذیت میشود هم مهم نباشد چون نهایتاً اگر خوشش نیامد همراهی نمیکند. مشکل جفای به قرآن است. البته همه این صحبت ها بدان معنی نیست که دیگر سر کلاس نروم که خود این، جفای بزرگتر به قرآن و وسوسه شیطان است. میخواستم بگویم اگر بفهمم تکلیفم سکوت است و نه کلام، کاملاً توجیه و آماده هستم. من دور ترین آدم ها به ارائه مطلبم؛ اما چه کنم که حجتی برای ارائه نکردن ندارم.خدا ان شاالله من و شما را در جایی که خود می پسندد مصرف کند. 

 

 

پ.ن : این متن حاج کاظم حجت رو بر خیلی از اونایی که در مورد نوشتن و قران خوندن و خودشون تشکیک دارن میتونه تموم کنن...

پ.ن : این متن از تواضع استادمونه وگر نه در خفن بودن استاد رجبعلی نیازی نیست مثل منی صحبت بکنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۰۱ ، ۱۸:۱۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

سال 91 بود که آقا مجید احسنی به مسجد دعوتم کرد، نه اینکه مسجدی نبوده باشم ، ولی آن مساجد کجا و ام المساجد عالم کجا؟

یا طرح ولایت شروع شد و اردویی که شب قبل از حرکت مقصدش تغییر کرده بود... از آن سال تا به امسال هیچ طرح ولایت و هیچ اردوی مشهدی را از دست نداده ام، از 95 به بعد تمام راهیان ها را نیز بوده ام، یعنی تقریبا 10 مشهد و طرح ولایت و 6 راهیان و سه کربلا....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۰۴:۳۷
گجله ابن مربی

آقا کاظم  :

 

دو رکعت نماز که می‌خوانی و عبادتی که می‌کنی، خودت بپذیر. کار خوبی که خدا توفیق انجامش را به دستت داده است، مال مفتی که گیرت آمده است نمی‌خواهی بگویی مفت است، که بگویی خدا داده است و چه زیبا داده است؟ خودت عبادتت را قبول کن. نگو عمل‌های من خوب نیست. در حج، کسی را دیدم گفت التماس دعا دارم. گفتم التماس دعا یعنی چه؟ گفت یعنی حجّی را که آمده‌ام، قبول کند. گفتم خودت آن را قبول داری؟ گفت: نه. گفتم: اگر من بگویم قبول کند مرا هم می‌گیرند. می‌گویند صاحبش آن را قبول ندارد، آیا تو بیشتر از صاحبش دلت می‌سوزد؟ اقلاً اول خودت بپذیر که خدا به تو توفیق داده است و تو را به سرزمین مکّه آورده است، نماز می‌خوانی و عبادت می‌کنی و خدا را می‌خوانی. بگو الهی شکر. چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شُکر به لبت برسد، کم کم از خدا ممنون می‌شوی.
دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم از شما راضی می‌شود، می‌شوید راضیه و مرضیه، شاکر و مشکور. حتی غفران خدا. وقتی استغفار می‌کنید، یقین کنید که خدا شما را بخشیده است. بعد از استغفار، دست به بدنت بکشف بگو خدایا تو را شکر که اذن دادی و استغفار کردم. اگر برای گناه هم استغفار می‌کنی بعد از آن، استغفار به من دادی. چهار شب که روی این کار وقت صرف کنی سر و کارت با خدا خیلی خوب می‌شود. سه چهار شب با او گفتگو کن و رفیق و انیس شو. خدا می‌گوید من انیس مستضعفینم. من گناهکاران را دوست دارم. اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التوابینَ وَ یُحِبُّ المُتطهِّرینَ (سوره بقره آیه 222). من کسانی را که در صدد طهارت و طاهر دیدن خود هستند دوست دارم. من کسی را که زیاد توبه می‌کند دوست دارم.
این‌ها وعده‌های خداست که همه راست است. نَفس شما هم که حاضر است. خیلی به آن ور نرو. ابتدا کظم غیظ کن. هرچه زشت آمد در نفس خود نگاه نکن. خدا می‌داند که اگر چند وقت که نگاه نکنی خدا از باطنت محو می‌کند. چطور از مردم محو می‌کند؟ از خودت هم محو می‌کند. اگر آدم عیب مردم را ببیند خسته و کسل می‌شود، از خودش و مردم بدش می‌آید، بدبخت می‌شود و بر روی زمین جایش تنگ می‌شود. همه‌اش بد. همینطور که مردم را می‌بیند سرش را به سوی خودش بر می‌گرداند و می‌پرسد خودم را که می‌بینم چه خاکی به سر کنم؟ گفت: هر جا که از خود زیبایی دیدی کیفش را ببر و هرجا زشتی دیدی چشمت را، هم بگذار و دو مرتبه باز کن. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۱ ، ۱۸:۰۰
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

غلامتان به من آموخت در میانه خون که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد....

راه و بی راهه... خیلی نزدیک به هم هستش ، اونقدری که قدم اول ممکنه توی راه باشه و قدم بعدی توی بی راهه ... نزدیک تر ، ممکنه که دم توی سپاه حسین باشه و بازدم رو توی خیمه یزید ... 

 

 

نکند بیافتد بر دل ایمانم لکه ای از شاید...

اگر زود به دادم نرسی... 

 

به دعای شما محتاجم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۰۱ ، ۱۹:۲۵
گجله ابن مربی

بسم رب الحسین

سحرگاه بود و هوا نزدیک فلق، دیده هایش را در ذهن مرور می‌کرد؛ که می‌داند، شاید همین مشاهداتش بود که تصمیم مهم او را رقم زد...

دید اگر بماند با آنهایی محشور می‌شود که یا در حرص دنیا و مقام اند یا یا کم هایشان از مال حرام پر شده است.

 

به تلاطم رود فرات نگاه کرد، حرارتی در دلش احساس کرد که با گرمای خورشید تازه سربرآورده  که غبار هوا را همچون گردی زعفران رنگ کرده بود مانوس شده بود.چندی بعد پوتین به گردن هایش انداخت و  راهی سپاه امام حسین (ع) شد.

 

او دانست که امام همچون فلقی است تا در دلهای تیره و تاریک طلوع کرده و همه چیز را زیر و رو کند؛ و دانست برای او مأوایی به جز سپاه امام وجود ندارد. او پناه برد به رب الفلق از شر خلقی که آنقدر حرام به زندگیشان راه داده بودند که دیگر جایی برای امام در دل‌هایشان باقی نمانده بود.

 

از سپاه امام حسین تا سپاه یزید راهی نبود شاید به اندازه یک فلق، چیزی که حر به آن رسید و فهمید آنچه کل سپاه یزید نفهمیدند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۱ ، ۰۱:۳۲
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

 

نیاز های مردم به ما نعمت های خدا هستند برما...

 

بعضی وقتا آدما اعلام نیاز نمیکنن، داد نمی زنن که ما نیاز داریم، ولی متوجه میشی که نیازی وجود داره...

 

خدا نعماتی بر همه ما داده، هرکسی با توجه به خلقتش و اکتساباتی که داشته یکسری توانمندی ها پیدا کرده، توانایی ارتباط برقرار کردن، توانایی خوب صحبت کردن، رفاقت کردن ، با انگیزه بودن، و برادری داری که این چیزا رو نداره....

 

چقدر گیرت میاد اگه با رفاقت تو برادرت توی راه بمونه و برادرانه با هم مربی بشید؟؟

 

عزت فقط برای خدا و رسولش هست و هرکسی که خدا بخواد، به خدا قسم که اگه برای خدا باشی ، خدا میشه برای تو...

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

من کان لله کان الله لههر که برای خدا باشد،خدا هم برای اوست.? منابع حدیث:بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۷۹، ص ۱۹۷ ؛ روضة المتقین ، محمد تقی مجلسی، ج‏۱۳ ۱۹۵؛ الوافی، فیض کاشانی، ج ‏۸، ص ۷۸۴

 

قدر این نیازی که هست و تویی که توانایی برآورده کردن این نیاز رو داری بدون، وگرنه که کفران نعمت از کفت بیرون کُند...

 

خسته نشی ، که خستگی هات رو خدا به جون میخره... از نیاز های بقیه خسته نشی که روت بشه بری سراغ خدا و اهل بیت و اهل معرفت برای نیاز هات.... چقدر آقا کاظم خفنه... اصلا توی این الگو هستن....

 

#مخاطب_خاص

#برادری

#مشهد_1401

#سوره حجرات

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۱ ، ۰۶:۰۹
گجله ابن مربی

بسم الله ذی المعارج

هر چیزی ظاهر و باطنی دارد؛ با اینکه ممکن است ظاهر کسی یا کاری خوب و خیر باشد، هیچ چیز باطنش را تضمین نمی‌کند.

قطعا باطن هر کس مهمترین وجه اوست. نمازگزار مؤمن ظاهر و باطنش یکیست، سراسر نور...

اما اگر ظاهر و باطنمان یکی نباشد چه؟ اصلا چه می‌شود که ظاهر و باطن یک چیز مجزا از هم می‌شود؟!

«و رأیت الذین یدخلون فی دین الله افواجا»(سوره نصر، آیه 2)

بعد از فتح مکه مردم گروه گروه مسلمان شدند، اما دیگر خلوص مسلمانان پیش از آن را داشتند؛ ابوسفیان مسلمان شد!!

و قطعا با «اشهد أن لا اله الا الله» و «أشهد أن محمدا رسول الله» باطن کسی در برابر اسلام خاضع و  منعقد نمی‌شود که اگر چنین نبود هرگز واقعه کربلا رخ نمی‌داد.

 و آنکس که درونش مسلمان نیست نماز می‌خواند اما با کاهلی، می‌خواند اما برای ریا! و نه تنها حاضر نیست در کوچکترین کمکی به دیگران شرکت کند که دیگران را از آن منع می‌کند.

گفتیم باطن شخص مشخصه اصلی یک فرد است و ذات شخص دیر یا زود خودش را نشان می‌دهد و آن گاه است که دیگر ارزشی برای اطعام مسکین قائل نیست و دیگران را به آن تشوق نمی‌کند و اگر یتیمی ببیند او را با تندی از خود می‌راند و تا جایی که پیش می‌رود که به تکذیب دین یا حتی بدتر! محاربه با خدا می‌رسد. و مگر چنین نشد؟ امام حسین (ع) را تکذیب کردند و مقابلش ایستادند و...

 مگر امام حسین(ع)، این قرآن ناطق چیزی  جز دین بود؟

 

فویل للمصلین، پس وای بر آن نمازگزاران منافق...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۰۵
طیبین