زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زبر الحدید» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

 

چقدر زیباست که برادرانی داشته باشی که با دیدنشان اتصال را ببینی،و اتصال بخواهی...

خدا حفظتان کند....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۱:۴۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

حمد و ثنا خدایی را که منت بر من نهاد براین حال ، که اگر نبود رحمت خاصه حضرت حق تعالی، چون منی را چه به چنین کارهایی و چنان جاهایی... که این شکر نه از سر منیت است، که خدای ناکرده خود را در برابر هستی و هستی بخش چیزی بدانم و کنون خود را افتخار کنم، که لازم داسنتم قبل از شکایت آوردن به درگاهتان، از قبل سر شکر بر آستان ساییده باشم...

و اما بعد...

بارخدایا، بار ها خطا کرده ام پوشیده ای، بارها کوتهی کرده ام جبران نموده ای، بارها طغیان کرده ام به حدود بازگردانده ای، بارها تقصیر داشته ام و دست گیرم شده ای که هیچ جز شرمندگی در محضرتان برایم نمانده است، و هرکس بی خبر از درونم باشد خود بهتر می دانم که هیچ همراهم لایق پیشکش و به نمایش در آوردن به درگاهتان نیست، نه نماز مقبولی، نه عبودیت مخصوصی و نه عمل خالصی... هر آنچه که داشته ام یا ناخالص بوده و یا به بدی هایم نیستشان کرده ام ...

اما کنون حرف دیگر دارم، آمده ام تا باز از این خوان گسترده ی رحمت فزون تر از حد طلب کنم، که هرچه تا کنون نیز یافته ام، به جود شما بوده نه به برازندگی این دل سیاه؛ افتان و خیزان رسانده ای ام تا چنین جایی که الحمدلله ببینم کسانی را که ثمره فؤاد باشند برایم و بتوانم قیامت خود را بر عمل آنان محکم کنم که اگر به خودم بود که جز تباهی چیزی نمی ماند. کجدار و مریز به آن حد بالا آورده ای ام که شجره ای بعد از خود ببینم که شاخه هایی محکم تر از تنه دارد، که باز هم الحمدلله...

کنون که حرکت عمرم چنین سریع بر ارقام بالاتر نزدیک می شود و من نیز هر روز بیش از دی متوجه بدکاری و خسران ها گذشته ام میشوم آمده ام تا دوباره دست گدایی بر درگاهتان برآورم که یارب، نکند که نظر تو برگردد، نکند که درگاهتان راه را بر بدکاران ببندد، که جز آن ملجأ ندارم، اما به این بسنده نخواهم کرد که خانه ی کریم گدا پرور است و سفره ی شما دائم پهن، یا رب این تنه ی درختی که کرم ها زده است و آفت ها در تار و پودش تنیده را به برکت شاخه های سالمی که در امتداد دارد حفظ بفرما... یارب می دانم که شاخه ها دیگر نیازمند این تنه ی پوک نیستند اما تو خود بهتر میدانی که این سال خورده درخت محتاج اتصال به این شاخه های تازه به ثمر رسیده است... من خوب میدانم برای ماندن در سیر این اتصال نیازمند اصلاح خود هستم و رسم بندگی باید بیاموزم، که خواجه خود آداب بنده پروری داند؛ اما به رسم واگویه کردن اسرار دل با شما خواستم تضرع را به درگاهتان به جا آورم و خاکساری خود را چندباره اعلام نمایم و خواستار ماندن در مسیر باشم...

عجب منجوک پروردگاری.....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۰۶:۴۹
گجله ابن مربی

«بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»


کتاب مرد


این کتاب داستان هایی است،از زندگی حاج احمد متوسلیان از حضور ایشان در کردستان و جنگ تحمیلی و داستان رفتن شان به لبنان و بقیه قضیه ها.
 این کتاب بسیار جذاب نوشته شده و داستانهای آموزنده از این شهید رو در قالب یک رمان به ما ارائه داده است. شخصیت اصلی داستان فردی است، به نام رضا که فرمانده آنها حاج احمد است.
 بعضی جاها آدم انقدر جذب این داستان میشه که فکر میکنه تو پادگان دوکوهه داره کنار حاج احمد متوسلیان و برخی بچه‌ها ورزش صبحگاهی میکنه.
 کلاً قضیه های زیادی توی زندگی حاج احمد اتفاق افتاده که میتونه چراغ راه ما باشه و به ما چیزهای زیادی یاد بده که یکی از این داستان ها رو تو این متن آوردم.
« جلوی آشپزخانه شلوغ بود. پاتیل های بزرگ غذا جلوی آشپزخانه ردیف شده بود.مسئولان تدارکات، ناراضی و غرغر کنان کنار پاتیل ها ایستاده بودند.
 اصغر کاظمی با پیرمردی جر و بحث می کرد. رضا نظاره‌گر ماجرا بود. پیرمرد گفت:« آخه مسلمون! این چه وضعه نون دادنه؟ مگه نون‌خشکی باز کردی؟»
 و به چند گونی نون خشک که کنار در آشپزخانه بود، اشاره کرد. اصغر گفت: «دستور حاج احمده به من گفته به همه نون خشک بدم.»
 پیرمرد گفت: «واسه چی؟ فکر کردی همه مثل خودت دندون دارند جوون؟»
 اصغر شانه بالا انداخت.
_ من به وظیفه عمل می کنم. اعتراض دارید برید، به خود حاج احمد بگید.
 مسئولان تدارکات سوار ماشین شدند و به همراه اصغر به سوی مقر فرماندهی رفتند.
 احمد در حال جارو کردن کف زمین بود که صدای همهمه را شنید.
 جارو را کنار گذاشت و از مقر بیرون آمد. وقتی رضا ماجرای نان خشک را تعریف کرد، احمد رو به مسئولان تدارکات گفت: «برادر کاظمی تقصیر ندارند. من گفتم بین نیروها نون تازه و گرم تقسیم نکنه.»
 پیرمرد گفت: «برای چی؟»
- حاج آقا اگه بچه ها سختی نکشند و به نفس و شکمشون مسلط نباشند،هیچ وقت تو عملیات و سختی طاقت نمی آرند. اگه اینجا تو آسایش و راحتی باشند، همیشه توقع دارند که تو رفاه باشند. برید به بچه ها بگید خدا را شکر کنند که همین نون خشک و پنیر هم هست. تو شعب ابی  طالب، اصحاب پیامبر با یه دونه خرما سر می کردند. پیرمرد به مسئولان تدارکات نگاه کرد و همگی رفتند.»
این کتاب به سه بخش تقسیم شده که هر بخش به قسمتی از زندگی حاج احمد اشاره داره و هر بخش از کتاب به فصل های چند صفحه ای تقسیم شده که خوندنش رو راحت تر می کنه.
یکی دیگه از وجه های مثبت این کتاب قیمتشه.قیمت این کتاب ۱۲۰۰۰ تومان هست که با پس انداز کردن نصف پول یه بار خرید چیپس و پفک و... می تونید این کتاب رو خریداری کنید.
البته اگر از بچه ها کسی این کتاب رو بخواد من مشکلی ندارم و میتونم کتاب رو بهش قرض بدم تا بخونه.
ان شاءالله که با خوندن زندگی شهدا بتونیم راه و هدف اون ها رو بفهمیم و بتونیم به اونها عمل کنیم تا به درجات عالی معنوی و علمی و...برسیم.             
                               «الحمدلله رب العالمین»            
                                                           «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»   

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۹ ، ۱۶:۱۲
طیبین

 

 بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

کتاب مصطفی

بسیار بسیار خوشحال هستم که در شب ولادت حضرت علی اکبر خلاصه ی این ک تاب را برای برادران و دوستان عزیزم مینویسم. شما بهتر از من میدانید که حضرت علی اکبر شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم بوده است و امام حسین )ع( هر وقت دلشان برای رسول الله تنگ میشد به چهره نورانی حضرت علی اکبر نگاه می کردند. امیدوارم بتونیم با الگو قراردادن حضرت  علی اکبر خودمون رو بهتر و بیشتر رشد بدهیم.

               

«زندگی اخرین پیامبر خدا حضرت محمد )ص(،انقدر پر از حوادث و اتفاقات مهم برای انسان هاست،که اگر کسی تاریخ زندگی او را بخواند و مطالعه کند هرچیزی که لازم است یک انسان از تاریخ بفهمد را یادمیگیرد.» من وقتی این کلمات و جملات را در مقدمه این کتاب یافته ام،علاقه ام دوچندان شد که این کتاب را بخوانم.

برادران عزیزم،پر اهمیت بودن و مهم بودن تاریخ دوره زندگی پیامبر به این دلیل است که برامده از قران است. برای همین ما می توانیم برای بهتر فهمیدن رخ داد های این دوره به ق ران رجوع کنیم و این ق ران است که معیار درست بودن یا نادرست  بودن گ فته های مورخان است. حالا می خواهم شما را به روزهای ابتدای ی دعوت اسلام ببرم.

« سوره های ق ران که بر محمد نازل می شود را یاد میگیرند و مثل یک خبر مهم با هم در مورد  ان حرف میزنند. زندگی  انها شبیه یک مدرسه با نشاط و زیباست که در  ان هر روز کلمات قشنگ و خوبی را یاد میگیرند کم کم و در طول چند سال کلمات بیشتری هم یاد گرفتند. مثلا وقتی که تعجب می کنند «سبحان الله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم چون شبیه بدی ها و ناتوانی ها نیستی و هیچکس برای من مثل تو نیست. ان ها وقتی گرفتار یا غمگین می شوند «ماشاءلله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و به همین دلیل دلتنگیم با هرچیزی که تو برایم بخواهی،برطرف می شود.  ان ها وقتی خوش حال میشوند یا نعمتی به ان ها میرسد «الحمدلله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و هر کامل شدن و زیبایی مخصوص توست. ان ها وقتی به ارامش میرسند«شکرالله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و به تو وفا دارم. ان ها وقتی زندگی برایشان سخت و تنگ می شود «حسبی الله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم چون با وجود تو به چیز دیگری نیاز ندارم.  ان ها وقتی با دستورات خدا رو به رو می شوند « لاحول ولا قوه الا بالله» می گویند؛ یعنی خدایا دوستت دارم چون توان انجام کارها از توست. ان ها وقتی «الله اکبر» می گویند؛ یعنی خدایا دوستت دارم و به خاطر تو از هر وضعیتی به  وضعیت بالاتر پیشروی میکنم و ...»      چه زیباست حتی انسان با شنیدن این کلمات جان تازه ای میگیرد.

  بخش مهمی از زندگی پیامبر اکرم)ص( را غزوه ها و سرّیه ها تشکیل می دهند. غزوه یعنی جنگ های ی که پیامبر در  ان حضور  داشتند و سرّیه جنگ هایی که فرمانده یک فرد دیگر جز پیامبر بوده است.

می خواهم برشی از غزوه خیبر را بنویسم جای ی که باز هم علی )ع( حریف مشرکان پست فطرت بود و چه محشری کرد  مولایمان.« عمرو پسر عبدود، عکرمه پسر ابوجهل، نوفل پسر عبدالله و ضرار پسر خطاب از خندق گذشته اند و حالا پسر عبدود مبارز  می طلبد. قدرت و مهارت او  انقدر زیاد است که کسی از مسلمانان به جز یک نفر جرات مبارزه با اورا ندارد. علی سومین بار است که داوطلب شده است. انتظار محمد این است که دیگران هم پا پیش بگذارند؛اما سر ها پایین است و همه به  اهستگی نفس می کشند. رسول خدا عمامه اش را بر سر علی گذاشت و دعایش کرد و علی روانه میدانی شد که اگر پیروز شود، ضربه سختی به دشمن زده است و اگر شکست بخورد، احتمال در هم شکسته شدن مقاومت مسلمانان زیاد است. عمرو، علی را میشناسد. او برای پدر علی، ابوطالب احترام زیادی قائل است.

  • من با پدر تو رفاقت داشتم؛ نمی خواهم با پسر ابوطالب بجنگم.
  • اما من می خواهم تو را بکشم.

 جمله ی شجاعانه ای بود و جلوی بهانه جوی ی پسر عبدود را گرفت. جمله ی بعدی علی یک با داوری است.

  • تو از حریفانت می خواستی سه درخواست کنند و یکی از سه درخواست را می پذیرفتی.

عمرو که همیشه با همین شگرد روحیه حریفانش را بهم میریخت و  ان ها مبارزه را از پیش باخته میدانستند، ضمن تایید از علی  خواست تا درخواست هایش را بگوید.

  • تو می توانی سه درخواست داشته باشی.
  • درخواست اولم از تو این است که مسلمان شوی، دوم اینکه جبهه جنگ را ترک نمایی و سوم اینکه برای جنگیدن از اسب  خود پایین بیایی.

عمرو دو تای اول را نپذیرفت اما حاضر شد از اسب خود پایین بیاید و هردو پیاده مبارزه کنند. نبرد اغاز شد و پس از مدتی درلابه لای گرد و خاک، صدای تکبیر علی بلند شد. این الله اکبر یعنی علی پیروز میدان شده است. نفرات دیگر فرار را بر قرار ترجیح می دهند. محمد این ضربه علی را با فضیلت تر از عبادات همه موجودات می دانست. او وقتی هم که علی  رو به روی  عمرو ایستاده بود، جمله عجیبی را به زبان  اورد.

  • اکنون همه اسلام در مقابل همه کفر ایستاده است.

در پایان مطالعه این کتاب رو به تمام دوستان و برادران گرامی خودم توصیه میکنم و ان شاءالله که بتونیم با مطالعه یسیره ی پیامبر اکرم )ص( هیچ وقت از دو یادگار گرانبهای ایشان یعنی اهل بیت و قران جدا نشویم.

 با تشکر از  اقای کاظم رجبعلی که با قلم روونشون ما رو بهرمند کردند.

                                                                                                                                    «الحمدالله رب العالمین»  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۵۹
گجله ابن مربی

              بسم الله الرّحمن الرّحیم

تکلیف :تصویر سازی ۵ ایه اول سوره نازعات

وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا:

۱_در روز تعطیل از بازی کندن و انجام تکالیف هفته بعد.

۲_کسی که هنوز به سن تکلیف نرسیده است اما در ماه رمضان جلوی خود را میگیرد که چیزی نخورد و ننوشد.

۳_دوستمان از ما درخواست وسیله ای میکند که بشدت به ان نیاز دارد و برای ما از دست دادن ان چیز سخت است ولی ان را به دوستمان میدهیم.

 وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا:

۱_فوتبال بازی کردن با دوستانمان.

۲_کمک به انجام کار های دسته در شب های محرم. 

۳_رفتن به خرید عید.

وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا:

۱_وقتی صبح بسیار خواب الودیم و سخت است برایمان که برویم و نماز صبح را بخوانیم ولی پا میشیم. 

۲_پاک کردن برنج.

۳_سوا کردن میوه به هنگام خرید.

فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا:

۱_وقتی از خودمان بگذریم و فکرمان کمک به دیگران باشد از خود سبقت گرفته ایم.

۲_وقتی درس جدیدی میخوانیم و مطلب جدیدی را یاد میگیریم از خود سبقت گرفته ایم. 

۳_وقتی سعی میکنیم اخلاق مان را هر روز بهتر کنیم از خود سبقت گرفته ایم. 

فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا:

۱_وقتی با خواندن قران به این فکر میکنیم که نتایج اعمالمان در ان دنیا چه میشود .

۲_وقتی میخواهیم شغلی انتخاب کنیم و به مزایا و معایب ان فکر میکنیم‌.

۳_وقتی میخواهیم به مسافرت برویم و فکر میکنیم که به چه وسایلی ممکن است نیازمند شویم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۵۸
طیبین

«بسم الله الرحمن الرحیم.»
از دور دست ها غباری بر پاست ، شاید که بر این شهر میهمانی می آید!
پرچم سرخی در دل نسیم رهاست ، یقینا لشگری است و این پرچم باید بدست علمداری باشد.
علمداری که روزی بنا بر وصیت پدر ، حامی و سپاه یک برادر شد.
کودکی بی قرار است ، رقیه را می گویم چرا که بر لشگر ابن زیاد روز به روز افزوده میشد و از لشگر پدرش لحظه به لحظه کاسته میشد.
حبیب از دور محو تماشای ذوالفقار حسن «ع» را می بیند ، به راستی که عمو از او مردی جنگی بار آورده است ، والحق که هنوز با وجود عمویش حسین «ع» طعم یتیمی را نچشیده است.
علی اکبر منتظر فرصتی است تا امام خواهی را در طول تاریخ به اوج برساند.
چشمان ابا عبد الله از همین جا مقتلی می بیند و چشمان زینب از همین دور دست تلی را ، اما در دل هیچیک ترسی نیست ، شاید که این سپاه تعریف آیه ی و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون باشد، چرا که حتی شش ماهه هم در گهواره آرام است . این سپاه برای احیای حق به این خاک پا نهاده ، خاک سرخ کرببلا که امروز سجده گاه میلیون ها شیعه ی علیست.
و اما حبیب ، سپاه امام حسین که برایش نوشته بود از غریب به حبیب. ای آزاده مرد ، ای غیرتمند، جان خود را از ما مضایقه مکن که رسول خدا در قیامت به تو پاداش میدهد.
و چه چیز برای یک انسان ارزشمند تر از آنکه امامش بر او عزت بگذارد و در راه حق و مقابله با استکبار به شهادت برسد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۴۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 


کوفه حسین(ع)را می خواند.مسلم از جانب حسین روانه ی کوفه شد تا بیازماید ادعای بزرگ کوفیان را.
کوفه شهر علی(ع)بود.کوفیان طعم بودن با امام را چشیده بودند و همین بود که باعث شد نامه هایشان را سمت امام حسین(ع)روانه کنند.
اگر خداوند بخواهد به کسی عزت بدهد اینگونه میشود سفیر امام همانند مسلم.
خطبه ی شقشقیه خود سندی بود بر نامردی این مردم،مولایمان که معرفی شان کرده بود این اشباح الرجال را.
اینجا دروازه کوفه است.کوفیان به استقبال مسلم ابن عقیل رفتند ولی مگر میشود مسلم در گوشه ذهن خود خاطرات تلخ عمویش علی(ع)را به یاد نداشته باشد و نگران ایمان سست کوفیان نباشد که شاید حسین(ع) را تنها بگذارند
هنوز چندی از ورود مسلم به کوفه نگذشته بود،که ابن مرجانه با البسه سادات در شهر ورود کرد و با زر و زور و تزویر مردم کوفه را فریب داد و این شد که مسلم در کوچه پس کوچه های شهر تنها شد.
و کوفیان دگر بار ثابت کردند که مرد این راه نیند.مسلم از بالای دار العماره بر زمین افتاد و به حیات جاودان رسید.
و این کوفیان بودند که عزت همراهی با حسین (ع) را از دست دادند.

 

پ.ن: قرار شد تا در 10 شب محرم هر شب و بین نماز مغرب و عشا در صحن مسجد الزهرا(س) متنی با توجه با عزت در سوره مبارکه منافقون و شعار ما اَهْوَنَ الموتُ علی سبیل نیل العزِّ و احیاء الحقّ و شهید شاخص آن شب نوشته و قرائت شود ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۸
گجله ابن مربی

بسم رب الشهدا
برادر عزیزم عید غدیر بر شما و بر همه شیعیان دنیا مبارک.
من این نامه را با خون دل برایت نوشتم و امیدوار که به من افتخار کنی گرچه بعید بدونم در حدی باشم که کسی به من افتخار کند.
می خواهم درباره ولایت مردی با شما صحبت کنم که رسول الله (ص) با انفاقش خلاء ولایت و حکومت را در جامعه اسلامی پر، ولی نفاق درونی مردم باعث شد که ولایت که حق مسلم حضرت علی (ع) بود از او بگیرند.
و اما عید غدیر، عید برادری...
در این روز شیعیان با یکدیگر عهد اخوت یا پیمان برادری بسته و بأ هم برادر می شوند، همانند امیرالمؤمنین (ع) و رسول الله (ص).
آنان حتی باعث اینکه می دانستند که به حضرت علی (ع) محتاج اند و حضرت امیر (ع) از آنان بی نیاز است باز هم به او پشت کردند و در انتها نتیجه نفاق درونی مردم باعث ضرر رسیدن به خودشان شد به طوری که به حضرت علی (ع) برای پذیرفتن حکومت التماس می کردند.
خوب است که ما هم در زندگی به امام علی (ع) زمانمان پشت نکنیم و او را رها نکنیم و به عهد و پیمانمان عمل کنیم.
امیدوارم شهید شوید، تکه تکه شوید، جنازه تان هم پیدا نشود...😃😂😅​​​​

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۶
طیبین