بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد کتابی میخوام بنویسم، بدون ذکر نام آن. چراکه حتی از بردن نام آن نیز کراهت دارم!
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد کتابی میخوام بنویسم، بدون ذکر نام آن. چراکه حتی از بردن نام آن نیز کراهت دارم!
بسم رب الشهدا
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
«باز این چه شورش است که در جان واژه هاست شاعر شکست خرده طوفان واژه هاست»
بی علت نبود که شاعر نام این کتاب را از شعر برگزیدش، تک تک کلمات این شعر به قدری پخته و دلنشین است که دوست دارم هر زمان با خودم تکرار کنم، طوفان واژگان مجموعه شعر های آیینی از حمیدرضا برقعی است که شعراهای این کتاب زیبا و دلانگیز است به طوری که بیشتر آنها خواننده را به وجد میآورد...
از مرز ابرهای بهاری عبور کرد
چشمی که ردپای شما را مرور کرد
تنها به شوق لمس شما ابر بی امان
یک شهر را به وسعت باران نمور کرد
روزی هزار مرتبه تقویم ناامید
تاریخ روز آمدنت را مرور کرد
تاثیر یک غروب غمانگیز جمعه بود
مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد
اصلا خیال روی شما سال های سال
دیوان شاعران جهان را قطور کرد...
،
مولای ما نمونه دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته اسست
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بیدلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی(ع)
آیینهای برای پیمبر نداشته است
سوگند میخورم که نبی(ص) شهر علم بود
شهری که جز علی(ع) در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گم شدست
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست، برابر نداشته است!
در کتاب از این نوع شعر ها زیاد است، پس اگر با خواندنشان از آنها لذت بردی به فکر تهیه کتاب باش...
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
از آرزو های قلبی من بود! اینکه بتوانم برای آقا مصطفی کاری انجام دهم. احساس می کردم حق مطلب درباره این سردار بزرگ ادا نشده.
وقتی برای یک فرمانده دفاع مقدس بیش از سی عنوان کتاب منتشر می شود، فیلم ساخته می شود، برنامه تلوزیونی در سالگرد او پخش می شود و... پس چرا آقا مصطفی این قدر غریب است!
این صحبت ها را به برادر ایشان گفتم؛ او که خودش زمانی فرمانده یکی از گردان های لشکر بود ایشان هم حرف های مرا تایید کرد.
بعد با همان لحن آرام و متین ادامه داد: مصطفی عاشق گمنامی بود. حتی از اینکه به عنوان یک فرمانده مطرح شود بیزار بود. فرماندهی را فقط به عنوان ادای تکلیف می دانست.
بعد این صحبت ها گفتم: آمده ام از شما اجازه بگیرم اگر اجازه بدهید برای این شهید کاری انجام دهم.
حاج علی آقا نگاهی کرد به من کرد و گفت: چرا از من اجازه می گیری؟ برو از خود شهید اجازه بگیر، هر وقت اجازه گرفتی ما در خدمتیم!
وقتی از خانه شهید ردانی پور بیرون آمدم حس کردم آن ها علاقه ایی به این کار ندارند، با اینکه خیلی علاقه مند به این کار بودم ولی دلسرد شدم و به تهران برگشتم.
آن شب خوابی دیدم، در کنار یک جاده خاکی، حال و هوای جنگ را داشت یک نفر که در جمعیت بود و نورانیت عجیبی داشت آمد و دست مرا گرفت. او را کامل شناختم او مصطفی ردانی پور بود. دقایقی مشغول صحبت بودیم. آخرین مطلبی که گفت این بود که او را در اصفهان ترور کرده اند ولی موفق هم نبودند من هم با تعجب به صحبت هایش گوش می کردم.
یک باره از خواب پریدم. غروب جمعه زنگ زدم به برادر شهید و ماجرا را برای او تعریف کردم. ایشان هم گفت: اجازه را گرفتی!
بعد هم برای آخر هفته قرار گذاشتیم تا بقیه خاطرات را جمع آوری کنیم. خدا را شکر کردم و برای آخر هفته راهی اصفهان شدیم.
مصطفی را خیلی دوست داشتم. برای من همبازی شده بود. تازه چهار دست و پا راه افتاده بود و بریده بریده حرف می زد، روز به روز هم شیرین تر و تو دل برو تر می شد تا اینکه اتفاق بدی افتاد!
شدیدا تب کرد. چند روزی بود که تب او پایین نمی آمد. دکتر هم رفتیم و دارو داد. اما فایده نداشت. وضعیت بهداشت و درمان مثل حالا نبود. ساعت به ساعت حالش بدتر می شد. هیچ کاری هم از دست ما بر نمی آمد. یکی از فرزندان مادرم قبلا به همین صورت از دنیا رفته بود برای همین خیلی می ترسیدیم.
کم کم نفس های او به شمار افتاد و تشنج کرد، هر لحظه داغ تر می شد. ساعاتی بعد مصطفی جان به جان آفرین تسلیم کرد. برادر دوست داشتنی من در سن یک سالگی از دنیا رفت! برای اینکه مادر را آرام کنیم مادر بزرگم جنازه مصطفی را لای پارچه پیچید و کنار حیاط گذاشت. و به من گفت: فردا که پدرت از روستا برگشت دفنش کنید!
صبح روز بعد، پدرم هنوز از روستا نیومده بود که صدای مرشد آمد. مادرم مرا صدا و گفت: این پدب را بده مرشد.
رفتم دم در. دیدم مرشد پشت درب خانه ما ایستاده. پول را که به او دادم بی مقدمه گفت: برو بچه را شیر بده!! چند باری این جمله را تکرار کرد و رفت.
مادربزرگ با ناباوری جنازه بچه که حالا سرد شده بود از گوشه حیاط برداشت و او را زیر سینه قرار داد. اما هیچ اثری از حیاط در مصطفی نبود.
حال روحی همه ما به هم ریخته بود. خواستم از اتاق بروم بیرون که یک دفعه
مادر فریاد زد: مصطفی، مصطفی، بچه زنده است!!
بچه آرام آرام داشت شیر میخورد نه اثری از تب هست نه مریضی! خدا عمر دوباره به برادرم داده بود!
از برنامه های ثابت او در شب های جمعه دعای کمیل بود. آن هم با حالتی عرفانی.
مصطفی وقتی مشغول دعا می شد دیگر در این دنیا نبود. او دعا را نمی خواند، بلکه با تمام وجود آن عبارت ها را حس می کرد.
عجیب ترین و معنوی ترین دعای کمیل او در شب سی ام بهمن سال 1360 بود.
روز بعد از آن عملیات چزابه آغاز می شد. مشخص نبود تا ساعاتی بعد چه کسانی مسافر ملکوت می شوند.
معلوم است کسانی که خدای خود را با مفاهیم بلند این دعا می خوانند چه غوغایی می کنند. طی دعا مصطفی چندین بار غش کرد و از حال رفت.
در آن شرایط جبهه ها و فشار های کمرشکن داخلی و خارجی تنها چیزی که امکان داشت مشکلات را حل کند همین ارتباط با خدا بود.
آن شب در مجلس دعای او دو هزار نفر حضور داشتند که نیمی از آنها دو روز بعد در ملکوت آسمان ها مهمان خدا بودند.
یاحق
وجود امیر المومنین (ع) از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همه نسل های بشر، یک درس جاودانه و فراموش نشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عباتدش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه های نفسانی و مادی. یعنی امام علی (ع) یک الگو برای هر فرد و یک جامعه میباشد.
بزرگترین خصوصیت او تقواست. نهج البلاغه او کتاب تقواست و زندگی او راه و رسم تقواست. آیه میگوید: در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را، وجود خودشان را، یعنی عزیزترین سرمایه ای که هر انسان دارد، این سرمایه عزیز انحصاری غیر قابل جبران_ که اگر این را دادی دیگر به جای این چیزی نمی آید_ بعضی ها همین سرمایه را، همین موجودی را یک جا می دهند برای اینکه خوشنودی خدا را به دست بیاورند، فقط همین. یعنی زندگی خود را فقط برای خدا و راه خدا میدانستند و جانشان را در همین راه میدادند.
بعد از آنی که دوران پیغمبر به سرآمد و رسول اکرم رحلت کردند، سخت ترین دوران های زندگی امیر المومنین در این سی سال بعد از رحلت پیغمبر، شروع شد؛ سخت ترین روز های پیغمبر آن روز ها بود. آن روزی که پیغمبر عزیز و بزرگوار بود و می رفتند در سایه او مجاهدت میکردند، مبارزه میکردند که روز های شیرینی بود، روز های خوبی بود. روز های تلخ،روز های بعد از رحلت پیغمیر است که روز های که روز هایی است که گاه گاه قطعات فتنه، افق دیدها را آن چنان مظلم می کرد که که قدم از قدم نمی توانست بردارند آن کسانی که می خواستند درست قدم بردارند. در چنین شرایطی، امیر المومنین بزرگترین امتحانات ایثار را داد.
در شخصیت، زندگی و شهادت این بزرگوار، سه عنصر که ظاهرا با یکدیگر چندان هم سازگاری ندارند، جمع شده است. این سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلومیت و پیروزی.
در همه آثار اسلامی، ما دو نفر را داریم که از آنها به ((ثار الله)) تعبیر شده است. در فارسی، ما یک معادل درست و کامل برای اصطلاح عربی ((ثار)) نداریم. وقتی کسی از خانواده ای از روی ظلم به قتل می رسد، خانواده مقتول صاحب این خون است، این را ثار میگویند و آن خانواده حق دارد خونخواهی کند. اینکه می گویند خون خدا، تعبیر خیلی نارسا و ناقصی از ثار است و درست مراد را نمی فهمانند. پس ثار یعنی قتل از روی ظلم از یک خانواده به طوری که یک آن خانواده می توانند درخواست خونخواهی کنند.
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، این باید عرض کنیم که دوران این حکومت، دوران یک حکومت مقتدرانه و در عین حال مظلومانه و پیروز بود. یعنی هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو دربیارد، هم بعد از شهادت مظلومانه اش، در طول تاریخ توانست مثل مشعلی بر فراز تاریخ باشد. البته خون دل های امیر المومنین در این مدت، جزو پر محنت ترین حوادث و ماجرا های تاریخ است.
یا الله
یاحق، یاعلی
بسم هو الرحیم
وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ
ساعت 11 شب:
مربی: سلام پسرک چخبر
گجله: سلام، عه رسیدی یاد ما افتادی؟
مربی:خوبی؟ من همیشه به یادت هستم.
امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعع که از ضعف ها و شهوات و نخوت(تکبر) و فزون طلبی انسانی سرچشمه میگیرد.
واژه امامت _که در اصل به معنای مطلقِ پیشوایی است_ در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق میگردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فکری و چه سیاسی.
این نکته گفتنی است که آمیختگی سه مفهوم ((رهبریِ سیاسی))، ((آموزش دینی)) و ((تهذیب روحی)) در خلافت و حکومت اسلام _ که امامت و حکومت اسلام را دارای سه جنبه و سه بُعد قرار داده است؛ چنان که بعضی از متفکران برجسته این زمان به درستی بیان کرده اند_ ناشی از آن است که اسلام در اصل، این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوانِ برنامه ای از این سه جهت، بر انسان عرضه شده است. پس پیشوایی امت نیز نیز به معنای پیشوایی در این سه جهت است و شیعه به دلیل همین گستردگیِ معنای امامت است که عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود.
جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر _ماه صفر سال یازده هجری_ پدید آمد و تا سال وفات امام حسن عسکری _ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجری_ در میان جامعه مسلمانان ادامه یافت. در این مدت، امامت به طور تقریبی چهارده دوره را گذرانید و هر دوره با ویژگی هایی از لحاظ موضع گیری امامان در برابر قدرت های مسلط سیاسی.
ائمه در میانِ توفانِ سختِ این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه لای گذرگاه های دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اُموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند. و این خنجرِ بُرّنده همواره در پهلویِ دستگاهِ خلافت، فرورفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی، آسایش را از آنان سلب کرد.
پایان فصل دوم.
یاعلی!
یاحق!
یا الله!
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محد و عجل فرجهم
انتشارات شهید ابراهیم هادی برخلاف کیفیت چاپ پایین و طراحی جلدهای ساده اش، دربین طرح جلد های پر زرق و برق بازار ، همیشه بهترین سوژه هارو انتخاب کرده و واقعا شاید تاثیرگزارترین کتاب های شهدا، سهم زیادیش چاپ شده توسط این انتشارات هستش که گل سر سبدش هم کتاب سلام بر ابراهیمه ، که تقریبا همه باهاش خاطره داریم...
اما کتاب مصطفی که به نظرم یکی دیگه از شاهکارهای بچه های گروه شهید براهیم هادی هستش :
کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویق نشد. چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردن کشان، با اخلاق های خشن و دست های قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانت ها را تحمل کرد، سختی ها و رنج ها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند.
بسم الله
کتاب مربع های قرمز خاطرات شفاهی حاج حسین یکتاست که در 545 صفحه و توسط نشر شهید کاظمی به چاپ رسیده و حضرت آقا بر این کتاب تقریظ نوشتند...
بسم الله ذی المعارج
تحلیلی بر بیانیه گام دوم
گام دوم، بیانیهای است خطاب به مردم ایران به ویژه جوانان برای ورود به دومین مرحله انقلاب و رسیدن به آرمانهای اصلی انقلاب است که بزرگترین هدف و آرمان انقلاب بیشک ایجاد شرایط مناسب برای ظهور ولایت عظمی(ارواحنافداه) خواهد بود.
از بزرگترین ویژگیهای انقلاب این است که با قیام خود در برابر ظلم و موفقیت به تغییر حکومت توانست آرمانها و اهداف خود را حفظ کند؛ گرچه شاید با اهداف آرمانی خود فاصله داشته باشد که این فاصله با امید خداوند در گام دوم این فاصله کمتر خواهد شد.
انقلاب اسلامی نهضتی دینی است که در میان جهان مادی شرق و غرب طلوع کرد و ویژگیهای زیر را با خود به همراه آورد:
انقلاب اسلامی با تمام این ویژگیها هنوز از آرمانهایش فاصله دارد و قطعا این فاصله بین بایدها و واقعیتهای این انقلاب انکارناپذیر است اما این فاصله قابل طی شدن است؛ هانگونه که در طول این چهل سال بارها طی شده و قطعا در این گام دوم این مسیر با سرعت بیشتری طی میشود. و اگر الان این انقلاب را با انقلابهای دیگر مانند انقلاب فرانسه و اکتبر شوروی مقایسه شود متوجه خواهیم شد که دراین چهل سال و با وجود مشکلات طاقتفرسا، جمهوری اسلامی پیشرفتهای چشمگیری داشته است که همه اینها با اصل «ما میتوانیم» ممکن شد که از برکات آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
با این همه برکات که انقلاب اسلامی به ارمغان آورد، همچنان راهی در پیش داریم (که البته به سختی گذشته نیست) تا به آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی برسیم. و شاید روشها در برخی از کارها عوض شده باشد اما نیت همان است؛ همانطور که در گذشته چالش مستکبران جلوگیری از نفوذ سلاح به ایران بود و اکنون چالش جلوگیری از خروج تسلیحات از ایران است، و یا اگر ما در گذشته در این تلاش بودیم تا دست دشمن را از نفوذ به کشور خلاص کنیم اکنون در تلاشیم تا دست دشمن را از این جهان رها کرده و رژیم صهیونیستی را محو کرده و تلآویو و حیفا را با خاک یکسان کنیم! و هدف همواره مبارزه با دشمن بوده است...
اما با رسیدن به گام دوم و ورد به دوره جدید، جوانان، محور تحقق نظام پیشرفتهی اسلامی خواهند بود و آنها باید با توکل بر خدا پا به عرصه میدان گذاشته و با عبرت از گذشته و با نگاه و روحیه جهادی و انقلابی و با استفاده از ظرفیتهای طبیعی و انسانی ایران عزیز را آباد و الگوی کامل نظام پیشرفته اسلامی کنند.
و اما توصیهها:
در پایان چشم امید این ملت به ما جوانان و نوجوانان است که با توکل بر خدا و زیر سایه ولایت فقیه، نظام اسلامی را تا ظهور موعود آسمانی (ارواحنا فداه) گسترش دهیم.
پس بسمالله...