زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زکات علم» ثبت شده است

آقا کاظم نوشته :

 

تعطیلات و مرخصی در جهاد نرم!

در ادبیات کبوتربازها-که البته کبوتر بازی با شکل خاص خود، کاری مذموم و ناپسند است- اصطلاحی وجود دارد به نام «جَلد»، که منظور از آن تربیت کبوتر به‌گونه‌ای است که پشتِ‌بام یا برجِ صاحب خود را بشناسد و هر جا که رفت دوباره به آنجا بازگردد. گاهی کبوترها را دو برجه جلد می‌کردند یعنی این احساس شناخت و انس را به دو جا در او ایجاد می‌کردند و به این طریق حتی می‌شد نامه‌هایی را توسط این کبوترها ردّ و بدل کرد. اصلاً اگر صفت جلد شدن در کبوتر وجود نمی‌داشت، پرداختن یک عده به این کار و یا حتی اعتیاد به آن، موضوعیت نداشت. البته کبوتری که جلدِ یک جایی باشد، در صورتی که به دام بیفتد، می توان او را نسبت به جایی جدید جَلد کرد. به شرطی که کبوتر، «جلدِ بُکُش» نشده باشد. جلد بکش، به کبوتری می‌گویند که وفاداری او به برج صاحبش ملکه شده باشد و دیگر نتوان او را جلد جای جدیدی کرد. این کبوتر اگر به دام هم بیفتد، در اولین فرصتی که برای پرواز پیدا کند، به همان‌جایی خواهد رفت که جلد بکشِ آنجا بوده و از اول به آنجا تعلق داشته است. از این روی چنین کبوتری برای دیگران طمع برانگیز نیست و چاره او فقط کشته شدن است و گرنه تا زنده باشد به همان جایی باز می‌گردد که جلد آنجاست. این کبوتر بهترین گزینه برای اجرای هر مأموریتی است. مأموریت در ذات او رسوخ کرده و چیزی جدا از او نیست؛ از این روی حضور در مأموریت در او ایجاد احساس تنگی و سنگینی نمی‌کند. مرخصی برای او آماده باش است، نه تعطیلات.

ناگفته پیداست که یک مجاهد جلدِبکشِ جهاد در راه خداست ان هم با مختصات و وسعت یک انسان، و نه در ظرف محدود یک کبوتر. جلدِ بکشِ جهاد، خوابش هم خواب مجاهدانه است. چه برسد به مرخصی او. راستی چه خبر از مرخصی؟ خستگی‌ها برطرف شد؟ توانستیم یک نفسی بکشیم؟ به بقیه کارهامون رسیدیم؟ بقیه‌اش بقیة‌الله است؟ کجاها رفتیم؟دوره مرخصی پرکار تر بودیم یا قبل از آن؟ احساس دلتنگی‌ای چیزی، نسبت به چیز خاصی نداشتیم؟ امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۸
گجله ابن مربی

آقاکاظم نوشته :

 

سهو واشتباه در جهاد نرم!

یادم  نیست تخیل کردم یا واقعا چنین اتفاقی افتاد، اینکه نان سنگکی خریدم و دور از چشم من، سنگی هنوز روی نان مانده بود و زیر دندان مادرم رفت. حتی اگر چنین اتفاقی هم نیفتاده باشد، تخیل این صحنه تبدیل به یک تذکر محکم شد، «غلط کردی که سهو و اشتباه کردی، حق نداشتی که اشتباه کنی».

دقت داشته باشید که این روحیه نباید منجر به خودزنی و خودآزاری شود. به همین دلیل پیشنهاد می‌شود چنین توبیخی با شدت یادشده همیشه قبل وقوع اشتباهات صورت بگیرد تا امکان اشتباه به حداقل برسد. این روحیه، نفی کننده استغفار نیز نباید تلقی شود. والبته نافی به گردن گرفتن اشتباهات دیگران نیز نیست.

منطق چنین سختگیری به ضرورت عملکردی بازمی‌گردد که یک مؤمن(بخوانید مجاهد در عرصه جهاد نرم) باید داشته باشد. مؤمن کاری نمی‌کند که احتیاج به عذرخواهی داشته باشد و این روحیه در عرصه جهاد بسیار معنادار است زیرا اشتباه یک مجاهد یعنی هلاکت خود یا عده‌ای دیگر. جنگ است دیگر تعارف بردار که نیست نمی‌شود سر و ته هر بی‌ملاحظه‌گی را با یک عذرخواهی هم آورد. کسی که حساسیت‌های یاد شده را با مصادیق ساده و جزئی -مثلاً در یک نان یک متر در سی سانتی متر – مشق نماید، امید آن می‌رود که بشود به لطف الهی در کارهای بزرگتر هم به او اطمینان کرد. فکرش را بکن چقدر یک فرمانده آسوده خاطر خواهد بود وقتی که کار را به دست مجاهدی می‌سپارد که در کارهایش اتقان دارد. یک جایی بالاخره زنجیره اشتباهات باید قطع بشود. اشتباهاتی که معمولاً به گردن فراموشی و حافظه می‌افتند اما در واقع ناشی از غفلت هستند. به یاد نماندن یک تکلیف مجاهدانه، یعنی روشن نبودن اهمیت آن تکلیف نزد مجاهد و این آن چیزی است که ترس توبیخ آن مجاهد را مصون از اشتباه می‌نماید.  امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۰۰:۳۰
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در مورد کتابی میخوام بنویسم، بدون ذکر نام آن. چراکه حتی از بردن نام آن نیز کراهت دارم!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۶:۰۷
گجله ابن مربی

بسم رب الشهدا

 

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت            وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

  وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت                       مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

«باز این چه شورش است که در جان واژه هاست                         شاعر شکست خرده طوفان واژه هاست»      

بی علت نبود که شاعر نام این کتاب را از شعر برگزیدش، تک تک کلمات این شعر به قدری پخته و دلنشین است که دوست دارم هر زمان با خودم تکرار کنم، طوفان واژگان مجموعه شعر های آیینی از حمیدرضا برقعی است که شعراهای این کتاب زیبا و دل‌انگیز است به طوری که بیشتر آنها خواننده را به وجد می‌آورد...

 

از مرز ابرهای بهاری عبور کرد

چشمی که ردپای شما را مرور کرد

تنها به شوق لمس شما ابر بی امان

یک شهر را به وسعت باران نمور کرد

روزی هزار مرتبه تقویم ناامید

تاریخ روز آمدنت را مرور کرد

تاثیر یک غروب غم‌انگیز جمعه بود

مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد

اصلا خیال روی شما سال های سال

دیوان شاعران جهان را قطور کرد...

 

،

 

مولای ما نمونه دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته اسست

وقت طواف دور حرم فکر می‌کنم

این خانه بی‌دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی(ع)

آیینه‌ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می‌خورم که نبی(ص) شهر علم بود

شهری که جز علی(ع) در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گم شدست

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست، برابر نداشته است!

 

در کتاب از این نوع شعر ها زیاد است، پس اگر با خواندنشان از آنها لذت بردی به فکر تهیه کتاب باش...

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۰۷
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

خلاصه زندگی نامه و خاطرات سرلشکر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور 

 

1.اجازه:

از آرزو های قلبی من بود! اینکه بتوانم برای آقا مصطفی کاری انجام دهم. احساس می کردم حق مطلب درباره این سردار بزرگ ادا نشده.

وقتی برای یک فرمانده دفاع مقدس بیش از سی عنوان کتاب منتشر می شود، فیلم ساخته می شود، برنامه تلوزیونی در سالگرد او پخش می شود و... پس چرا آقا مصطفی این قدر غریب است! 

این صحبت ها را به برادر ایشان گفتم؛ او که خودش زمانی فرمانده یکی از گردان های لشکر بود ایشان هم حرف های مرا تایید کرد.

بعد با همان لحن آرام و متین ادامه داد: مصطفی عاشق گمنامی بود. حتی از اینکه به عنوان یک فرمانده مطرح شود بیزار بود. فرماندهی را فقط به عنوان ادای تکلیف می دانست.

بعد این صحبت ها گفتم: آمده ام از شما اجازه بگیرم اگر اجازه بدهید برای این شهید کاری انجام دهم.

حاج علی آقا نگاهی کرد به من کرد و گفت: چرا از من اجازه می گیری؟ برو از خود شهید اجازه بگیر، هر وقت اجازه گرفتی ما در خدمتیم!

وقتی از خانه شهید ردانی پور بیرون آمدم حس کردم آن ها علاقه ایی به این کار ندارند، با اینکه خیلی علاقه مند به این کار بودم ولی دلسرد شدم و به تهران برگشتم.

 

آن شب خوابی دیدم، در کنار یک جاده خاکی، حال و هوای جنگ را داشت یک نفر که در جمعیت بود و نورانیت عجیبی داشت آمد و دست مرا گرفت. او را کامل شناختم او مصطفی ردانی پور بود. دقایقی مشغول صحبت بودیم. آخرین مطلبی که گفت این بود که او را در اصفهان ترور کرده اند ولی موفق هم نبودند من هم با تعجب به صحبت هایش گوش می کردم.

یک باره از خواب پریدم. غروب جمعه زنگ زدم به برادر شهید و ماجرا را برای او تعریف کردم. ایشان هم گفت: اجازه را گرفتی! 

بعد هم برای آخر هفته قرار گذاشتیم تا بقیه خاطرات را جمع آوری کنیم. خدا را شکر کردم و برای آخر هفته راهی اصفهان شدیم.

2.مرگ:

مصطفی را خیلی دوست داشتم. برای من همبازی شده بود. تازه چهار دست و پا راه افتاده بود و بریده بریده حرف می زد، روز به روز هم شیرین تر و تو دل برو تر می شد تا اینکه اتفاق بدی افتاد!

شدیدا تب کرد. چند روزی بود که تب او پایین نمی آمد. دکتر هم رفتیم و دارو داد. اما فایده نداشت. وضعیت بهداشت و درمان مثل حالا نبود. ساعت به ساعت حالش بدتر می شد. هیچ کاری هم از دست ما بر نمی آمد. یکی از فرزندان مادرم قبلا به همین صورت از دنیا رفته بود برای همین خیلی می ترسیدیم.

کم کم نفس های او به شمار افتاد و تشنج کرد، هر لحظه داغ تر می شد. ساعاتی بعد مصطفی جان به جان آفرین تسلیم کرد. برادر دوست داشتنی من در سن یک سالگی از دنیا رفت! برای اینکه مادر را آرام کنیم مادر بزرگم جنازه مصطفی را لای پارچه پیچید و کنار حیاط گذاشت. و به من گفت: فردا که پدرت از روستا برگشت دفنش کنید!

صبح روز بعد، پدرم هنوز از روستا نیومده بود که صدای مرشد آمد. مادرم مرا صدا و گفت: این پدب را بده مرشد.

رفتم دم در. دیدم مرشد پشت درب خانه ما ایستاده. پول را که به او دادم بی مقدمه گفت: برو بچه را شیر بده!! چند باری این جمله را تکرار کرد و رفت.

مادربزرگ با ناباوری جنازه بچه که حالا سرد شده بود از گوشه حیاط برداشت و او را زیر سینه قرار داد. اما هیچ اثری از حیاط در مصطفی نبود.

حال روحی همه ما به هم ریخته بود. خواستم از اتاق بروم بیرون که یک دفعه 

مادر فریاد زد: مصطفی، مصطفی، بچه زنده است!!

بچه آرام آرام داشت شیر میخورد نه اثری از تب هست نه مریضی!  خدا عمر دوباره به برادرم داده بود! 

3. دعای کمیل:

از برنامه های ثابت او در شب های جمعه دعای کمیل بود. آن هم با حالتی عرفانی.

مصطفی وقتی مشغول دعا می شد دیگر در این دنیا نبود. او دعا را نمی خواند، بلکه با تمام وجود آن عبارت ها را حس می کرد.

عجیب ترین و معنوی ترین دعای کمیل او در شب سی ام بهمن سال 1360 بود.

روز بعد از آن عملیات چزابه آغاز می شد. مشخص نبود تا ساعاتی بعد چه کسانی مسافر ملکوت می شوند. 

معلوم است کسانی که خدای خود را با مفاهیم بلند این دعا می خوانند چه غوغایی می کنند. طی دعا مصطفی چندین بار غش کرد و از حال رفت. 

در آن شرایط جبهه ها و فشار های کمرشکن داخلی و خارجی تنها چیزی که امکان داشت مشکلات را حل کند همین ارتباط با خدا بود. 

آن شب در مجلس دعای او دو هزار نفر حضور داشتند که نیمی از آنها دو روز بعد در ملکوت آسمان ها مهمان خدا بودند.

بخشی از خاطرات و زندگی نامه شهید مصطفی ردانی پور از زبان برادر و جمعی از دوستان شهید (1)

یاحق 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۵۲
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین فصل سوم 

امیر المومنین 

وجود امیر المومنین (ع) از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همه نسل های بشر، یک درس جاودانه و فراموش نشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عباتدش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه های نفسانی و مادی. یعنی امام علی (ع) یک الگو برای هر فرد و یک جامعه میباشد. 

بزرگترین خصوصیت او تقواست. نهج البلاغه او کتاب تقواست و زندگی او راه و رسم تقواست. آیه میگوید: در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را، وجود خودشان را، یعنی عزیزترین سرمایه ای که هر انسان دارد، این سرمایه عزیز انحصاری غیر قابل جبران_ که اگر این را دادی دیگر به جای این چیزی نمی آید_ بعضی ها همین سرمایه را، همین موجودی را یک جا می دهند برای اینکه خوشنودی خدا را به دست بیاورند، فقط همین. یعنی زندگی خود را فقط برای خدا و راه خدا میدانستند و جانشان را در همین راه میدادند.

دوران سکوت و همکاری 

بعد از آنی که دوران پیغمبر به سرآمد و رسول اکرم رحلت کردند، سخت ترین دوران های زندگی امیر المومنین در این سی سال بعد از رحلت پیغمبر، شروع شد؛ سخت ترین روز های پیغمبر آن روز ها بود. آن روزی که پیغمبر عزیز و بزرگوار بود و می رفتند در سایه او مجاهدت میکردند، مبارزه میکردند که روز های شیرینی بود، روز های خوبی بود. روز های تلخ،روز های بعد از رحلت پیغمیر است که روز های که روز هایی است که گاه گاه قطعات فتنه، افق دیدها را آن چنان مظلم می کرد که که قدم از قدم نمی توانست بردارند آن کسانی که می خواستند درست قدم بردارند. در چنین شرایطی، امیر المومنین بزرگترین امتحانات ایثار را داد.

اقتدار، مظلومیت و پیروزی در زندگی امیر المومنین 

در شخصیت، زندگی و شهادت این بزرگوار، سه عنصر که ظاهرا با یکدیگر چندان هم سازگاری ندارند، جمع شده است. این سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلومیت و پیروزی.

در همه آثار اسلامی، ما دو نفر را داریم که از آنها به ((ثار الله)) تعبیر شده است. در فارسی، ما یک معادل درست و کامل برای اصطلاح عربی ((ثار)) نداریم. وقتی کسی از خانواده ای از روی ظلم به قتل می رسد، خانواده مقتول صاحب این خون است، این را ثار میگویند و آن خانواده حق دارد خونخواهی کند. اینکه می گویند خون خدا، تعبیر خیلی نارسا و ناقصی از ثار است و درست مراد را نمی فهمانند. پس ثار یعنی قتل از روی ظلم از یک خانواده به طوری که یک آن خانواده می توانند درخواست خونخواهی کنند. 

 

اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، این باید عرض کنیم که دوران این حکومت، دوران یک حکومت مقتدرانه و در عین حال مظلومانه و پیروز بود. یعنی هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو دربیارد، هم بعد از شهادت مظلومانه اش، در طول تاریخ توانست مثل مشعلی بر فراز تاریخ باشد. البته خون دل های امیر المومنین در این مدت، جزو پر محنت ترین حوادث و ماجرا های تاریخ است. 

پایان!

یا الله 

یاحق، یاعلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۱۲
طیبین

بسم هو الرحیم

 

وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ

 

 

ساعت 11 شب:

مربی: سلام پسرک چخبر

گجله: سلام، عه رسیدی یاد ما افتادی؟

مربی:خوبی؟ من همیشه به یادت هستم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۵۳
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین فصل دوم

 

 

امامت

امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعع که از ضعف ها و شهوات و نخوت(تکبر) و فزون طلبی انسانی سرچشمه میگیرد.

واژه امامت _که در اصل به معنای مطلقِ پیشوایی است_ در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق میگردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فکری و چه سیاسی.

این نکته گفتنی است که آمیختگی سه مفهوم ((رهبریِ سیاسی))، ((آموزش دینی)) و ((تهذیب روحی)) در خلافت و حکومت اسلام _ که امامت و حکومت اسلام را دارای سه جنبه و سه بُعد قرار داده است؛ چنان که بعضی از متفکران برجسته این زمان به درستی بیان کرده اند_ ناشی از آن است که اسلام در اصل، این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوانِ برنامه ای از این سه جهت، بر انسان عرضه شده است. پس پیشوایی امت نیز نیز به معنای پیشوایی در این سه جهت است و شیعه به دلیل همین گستردگیِ معنای امامت است که عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود.

چهارده دوره جریان امامت

جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر _ماه صفر سال یازده هجری_ پدید آمد و تا سال وفات امام حسن عسکری _ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجری_ در میان جامعه مسلمانان ادامه یافت. در این مدت، امامت به طور تقریبی چهارده دوره را گذرانید و هر دوره با ویژگی هایی از لحاظ موضع گیری امامان در برابر قدرت های مسلط سیاسی.

ائمه در میانِ توفانِ سختِ این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه لای گذرگاه های دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اُموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند. و این خنجرِ بُرّنده همواره در پهلویِ دستگاهِ خلافت، فرورفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی، آسایش را از آنان سلب کرد.

پایان فصل دوم.

یاعلی!

یاحق!

یا الله!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۱۰
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محد و عجل فرجهم

 

انتشارات شهید ابراهیم هادی برخلاف کیفیت چاپ پایین و طراحی جلدهای ساده اش، دربین طرح جلد های پر زرق و برق بازار ، همیشه بهترین سوژه هارو انتخاب کرده و واقعا شاید تاثیرگزارترین کتاب های شهدا، سهم زیادیش چاپ شده توسط این انتشارات هستش که گل سر سبدش هم کتاب سلام بر ابراهیمه ، که تقریبا همه باهاش خاطره داریم...

اما کتاب مصطفی که به نظرم یکی دیگه از شاهکارهای بچه های گروه شهید براهیم هادی هستش :

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۲۳
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین (ع)

 

فصل اول: پیامبر اعظم (ص)

کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویق نشد. چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردن کشان، با اخلاق های خشن و دست های قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانت ها را تحمل کرد، سختی ها و رنج ها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۰۱
طیبین