زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زکات علم» ثبت شده است

                  بسم الله الرحمن الرحیم

     کتاب(وقتی مهتاب گم شد)نویسنده:حمید حسام ،در وصف خاطرات علی خوش لفظ 

وقتی قرار به خواندن کتاب(وقتی مهتاب گم شد)شد از حجم زیادش تعجب کرده بودم ک چطور میخواهم انرا تمام کنم اما وقتی شروع به خواندش کردم شیرینی بسیار زیاد کتاب را حس کردم به طوری که اگر مدت زیادی مشغولش میشدم احساس خستگی نمیکردم 

قبل از خواندن کتاب با(علی خوش لفظ)اشنایی چندانی نداشتم و نمی دانستم چه بزرگ‌مردی است اما با خواندن هر صفحه از کتاب متوجه خصلت های بیشتری از او میشدم 

همسنگریان خوش لفظ به او لقب های مختلفی داده بودند که یک بیانگر ویژگی های او بود از جمله :علی خوش رفیق ،علی خوش زخم ،علی خوش خوراک،علی خوش معنا،...یکی از مهم ترین ویژگی های او که ادم با خواندن کتاب متوجه میشد اخلاص بسیار بالای خوش لفظ بود اینکه چگونه در پی این بود که به جایی برود که کسی اورا نمیشناسد و کار هاس ساده تدارکاتی را انجام بدهد؛خوش لفظ را میتوان به عنوان الگویی برای مبارزه با نفس خود قرار داد(البته غیر از خوردن خوراکی ها) و البته از او بالاتر میتوان به علی چیت سازیان اشاره کرد که به بی باکی و شجاعت مشهور بود و جمله ای که میگفت:«کسی می‌تواند از سیم‌خاردار دشمن عبور کند که قبلاً از سیم‌خاردارهای نفسش گذشته باشد»

غیر از شناخت شخصیت خوش لفظ با خواندن کتاب از مهم ترین ویژگی های کتاب شرح و روایتگری بسیار خوب و‌دقیق شرایط سخت جنگ بود،اینکه چگونه در ۸سال جنگ رزمندگان با سختی های فراوان مقابل دشمن ایستادند؛چگونه خون خود را در راه خدا خرج کردند و مشابه بودن همه این فداکاری ها به فداکاری های یاران امام حسین(ع) در روز عاشورا.سرلوحه تمام رزمندگان روحیه شهادت طلبی امام حسین(ع)و یارانش بود،در کتاب به خوبی اشکار شده که رزمندگان قبل از هر عملیات چگونه با امام حسین(ع) و عاشورا انس میگرفتند و روضه میخواندند و خود را اماده شهادت میکردند 

یکی از نکاتی که با خواندن خاطرات خوش لفظ جلب توجه میکرد این بود که خوش لفظ از ابتدای جنگ با کسان  زیادی اشنا و رفیق شده بود اما یکی یکی انها شهید میشدند و میرفتند اما خوش لفظ با وجود زخم ها و جراحت های بسیار زیادی ک داشت(لقب خوش زخم را هم به این خاطر به داده بودند ک در یک عملیات ۱۷ تیر خورده بود اما زنده مانده بود) شهید نشد و با پر‌کشیدن دوستان و رفیقانش هر روز تنها تر میشد شاید همانطور که برادر ابوالفضل دهقان در خلاصه خودشان اشاره کردند ازمایشی برای صبر او بود اما اگر ما به جای او بودیم چه کار میکردیم ایا طاقت میاوردیم 

نکته دیگری که وجود دارد این است که باید به خودمان تلنگر بزنیم ،باید بگوییم ما که خود را شیعه میدانیم ما که خود را ادم های خوبی میدانیم(یا حداقل میخواهیم بشویم) ایا خود را به اندازه کافی اماده کرده ایم که فردا روزی حسرت این را نخوریم که دوستان ما کسانی که هر روزمان را با انان سپری میکردیم در روز ظهور امان زمان(عج)یار امام بشوند اما ما نه !؟!؟...

خواندن این کتاب را به شدت توصیه میکنم زیرا علاوه بر لذت شیرینی خواندن ان،خواندش نکات زیادی را به ما یاد میدهد از جمله رفتار رزمندگان و برادران در زمان های بسیار سخت با هم و شوخی های انها...و از همه مهم تر شهادت طلبی انان برای یکدیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۲۱
طیبین

بسم رب الشهدا

خلاصه کتاب رشد

نویسنده: علی صفائی حائری

فهمیدن قرآن چهار مرحله دارد:  ترجمه، تفسیر، روح و نور

1. ترجمه: درک مفهوم کلمه ها و جمله ها است.

2. تفسیر: شناخت مصداق و نمونه ها است.

3. روح: درک انگیزه ترکیب جمله ها و کلمه هاست.

4. نور: دیدار از جلوه های عظیم و عمیق آیه هاست.

هدف این کتاب (رشد) شناخت عظمت، دقت، زیبایی و روابط آیه ها است.

در لحظات بحرانی زندگی کلمه ها، فکر ها و کار ها معنی خود را از دست می دهند و بی مفهوم می شوند. در این لحظه است که چیزی بر جای چیز دیگر می نشیند چون که مرز ها شکسته شده است و به همین دلیل درگیری هایی بی نتیجه به بار می آورد. به همین دلیل قانون و ظابطه ها به هم می ریزد.

اگر انسان در این راه با تدبیری برای اصلاح رهبری و تقدیری برای طرح ریزی و تنظیمی در عمل همراه بود هرگز دچار این حادثه ها نمی شد.

انسان در دوره ای از زندگی استعداد هایش را کشف می کند، سپس آن ها را مانند آهن استخراج می کند و بعد آن ها را تصفیه می کند و آن موقع مثل آهن خالص می شود و ما به آن شکل می دهیم و به صورت ابزار های مختلف در می آوریم، اما این برای انسان کافی نیست و او را به سمت پوچی می برد. در اینجا است که انسان ها بعد اخلاق را وارد زندگی خود می کنند اما باز متوجه می شوند که راه و جهتی ندارند و دوباره به سمت عبث و پوچی می روند. زمانی انسان می تواند خود را از این پوچ خلاص کند که به استعداد هایش جهت داده و آن ها را رهبری کند.

این وسیله رهبری همان قرآن است. قرآن کتابی است که نه تنها تکامل بلکه رشد را هدیه می دهد. قرآن کتابی است که پس از شکل گرفتم رهبری را به ما می آموزد و رشد یعنی رهبری کردن استعداد های تکامل یافته.

رشد زیاد شدن انسانی است که به استعداد های تکامل یافته اش جهت بدهد و آن ها را از بند بست و پوچی برهاند به دنبال روش حرکت و صراط رهبری و ضرورت مذهب را پیدا کند.

حال گاهی برای انسان سوال پیش می آید که چرا باید رشد کنیم؟

خوب این که واضح است چون استعدادش را داریم و اگر از آن به درستی استفاده نکنیم دچار بحران می شویم آن هایی که گندم می کارند وسعت و خطر و سرمایه زمستان را فهمیده اند و آن هایی که راه دراز و وقت کوتاه انسان را فهمیده اند به دنبال رشد هستند. اینان زندگی و مرگ را جور دیگر می بینند و زندگی برایشان  تکرار نیست و مرگ از دست رفتن و خودکشی نیست.

آن ها اینگونه باور دارند که هر موقع زندگی سازنده تر است زندگی و هر موقع مرگ بارور تر است مرگ را انتخاب می کنند و همین دلیل مرگ آن ها خودش زندگی و ادامه حیات است.اما برای رشد ما به عواملی بستگی دارد، همانگونه که پرورش مناسب گندم به عواملی بستگی دارد.

عوامل رشد

1. سرمایه ها: منظور از سرمایه همان استعداد است. برای فهمیدن استعداد هامان دو راه است. اولی مقایسه خودمان با دیگر موجودات و دوم نگاه کردن به نیاز هامان است مثلا گرسنگی نشانه معده، روده، رگ ها و سلول است.

انسان اگر چه در استعداد هایش با دیگران متفاوت است اما در رهبری کردم استعداد با بقیه هیچ فرقی نداریم؛ یعنی خود استعداد مهم نیست بلکه جهت و هدفی که ما از آن استعداد استفاده می کنیم مهم است و اگر ما این را در جامعه ملاک قرار دهیم دیگر اختلاف عمل ها و اختلاف استعداد ها باعث ظلم و بی عدالتی نمی شود.چ

چون حکمت بر اساس نیاز های گوناگون بوده است، به استعداد های گوناگون احتیاج دارد و به هر کس همان قدر که داده اند همان قدر را بازخواست می کنند و پاداش را نسبت به استعداد ها می دهند نه بر اساس خود استعداد ها.

2. نیازها: انسان سرمایه هایی دارد که با استفاده از آن ها در فاصله تولد تا مرگ تجارت می کند . او در این دوران سعی می کند بهترین مکان را برای تجارت انتخاب کند.

ما از استعداد های عظیم انسان می فهمیم که او برای راه شصت الی هفتاد ساله آفریده نشده است چون که برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز نداشت.ون که انسان بی نهایت سرمایه دارد پس بی نهایت ادامه خواهد داد و در این راه باید رشد کند و خود را قوی کند. انسان در این دوره هفتاد ساله پا ها را می سازد تا در مرحله بعد راه را طی کند. همان طور که حضرت علی(ع ) می فرماید: آه از توشه کم و راه دراز. اگر هدف حضرت علی بهشت بود با کمتر از این ها به دست می آورد. او راهی تا بی نهایت دارد و در این راه هرقدر توشه جمع کنی کم است.

کسانی که این راه دراز را دیده اند همیشه به دنبال خریداری اند که بیشتر سود دهد و شب و روز مشغول و هرگز وقت خود را صرف بازی و... نمی کنند. انسان بی نهایت سرمایه و بی نهایت راه دارد و حدودا هفتاد سال وقت برای تجارت.

3. بازار ها و خریدار ها: ما باید در این زمان به تجارتی دست بزنیم که سود بیشتری بدهد. یک بازار، بازار پایین است و با خریدار هایی به نام دل حرف هایش را به نام دنیا و هوس هایش را به نام مردم جلوه می دهد. این بازار سرمایه ما را جذب و سپس می دزدید و هیچ سودی نمی دهند. یک بازار دیگر هست به نام الله، رحیم، مالک و مهربان که سرمایه ما را گرفته و روز به روز بر آن اضافه می کند.

4. خسارت ها: اگر از بازار پایین خرید کنیم چیزی جز خسارت نمی بینیم و اگر هم لذت می بریم به خاطر این است که نمی دانیم چه چیزی را از دست می دهیم مثل آن پسری که صد هزار تومان را با چند بسته شکلات عوض می کند.

ما هر روز به ثروتمند می افزاییم اما به خودمان چه؟ من باید کاری بکنم که خودم رشد کنم و سرمایه هایم زیاد شود. اگر بخواهیم خسارت نبینیم باید به سوی کسی می رفتیم که از من بزرگتر باشد و چه کسی بزرگتر از حاکم من؟ باید به کسی معامله می کردم که چیزی داشته باشد و چه کسی  دارا از مالک من؟ باید سراغ بازاری را می گرفتم که قدرت جذب داشته باشد و چه بازاری وسیع تر از بازار آخرت؟ باید در راهی می دویدم که بنده بست نداشته باشد و چه راهی بهتر از بی نهایت؟ 

5. جبران ها: در تمامی دوره ها انسان در خسارت است مگر آن هایی که به هدف یا عشقی رسیده اند.

انسان وقتی هدف ندارد آهسته آهسته راه می رود. اما وقتی هدفی داشته باشد با سرعت به کارش ادامه می دهد. هر هدفی تا اندازه ای استعداد ما را به کار می گیرد و سرمایه های ما را بارور می کند. پس باید بهترین هدف را انتخاب کند.

پول، قدرت، شهرت و ریاست این ها همه می تواند هدف باشد، اما ابن هدف ها که چیزی ندارد و ما و استعداد هایمان را به بند بست و پوچی می رساند.

ما با استفاده از فکر و عقل بهترین هدفها انتخاب می کنیم. و با تعقل و تفکر هدفی جز الله نمی ماند.

عشق به حق و ایمان به خدا تمام سرمایه ها را به جریان می اندازد و اگر عاشق خدا شویم، هر کاری که معشوق بخواهد می کنیم و چون خدا جز خوبی و رشد خلق نمی خواهد پس ناچار ما هم به سمت این راه می رویم.

پس کسی که عاشق خدا شد عاشق خلق می شود و این عشق سبب مبارزه با ناحق و امر به معروف و نهی از منکر می شود.

6. نقش مومن در رشد: علاوه بر ایمان شخصی فرد، مومن نیز می تواند به رشد کمک کند. چون که آنان همدیگر را به حق و صبر سفارش می کنند اما در این آیه از سوره عصر به سفارش و تواصی میان همراهان و همکارمان اشاره شده است، چون که می گوید "و عملوا الصالحات"

پس می توان گفت آن ها که به حق می رسانند و شکیبایی می آفرینند.

اما اگر جور دیگر نگاه کرد می توان دید که سازندگی و شکیبایی از آثار ایمان است پس یعنی به حق می رساند و به صبر یکدیگر را فرا می خواند و این عمل ته مانده های استعداد را جریان می اندازد.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۸ ، ۲۱:۳۷
طیبین

نام خدا

 این داستان روایتی از مادر شهید رضا پناهی است که ۱۲ سال بیشتر نداشت جالب است بدانید مادر این شهید از امام رضا خواسته بود تا پیش خدا واسطه شود تا فرزندی به او بدهد تا آن را در راه خدا فدا کند به همین دلیل مادر رضا اسم او را رضا گذاشت وقتی مادرش درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف به او می گفت امام زمان چرا ظهور نمی کند او می‌گفت باید در عمل نشان دهنده شوق خود درباره ظهور باشیم رضا از کودکی نوحه امام حسین علیه السلام می خواند او از بچگی تحمل ناراحتی و اشک کسی را نداشت رضا از ۸ سالگی مبارزه و انقلاب را شروع کرده بود آنقدر به امام علاقه داشت که وقتی حروف الفبا را یاد گرفته بود شبانه دیوار نویسی می‌کرد او به دستور امام در بسیج ثبت نام کرد عاشق مدرسه بود می گفت می خواهم پزشک شوم وقتی ما در هنگام جبهه رفتن رضا به او می گفت مگر نمی خواهید پزشک شوی رضا می‌گفت امام فرمان جهاد داده است امروز وجود من در جبهه لازمه.

 رضا نترس و شجاع بود وقتی اتفاقی برای رضا می افتاد حتی اگر مادر او می ترسید او نمی ترسید

 گاهی اوقات که دوستش غذایی نداشت رضا مقداری از لقمه خود را به او می داد و بسیار مهربان بود و به دیگران مهر می ورزید ویژگی که او را از هم سن و سال هایش جدا می‌کرد و و درک او از جنگ و جهاد بود عاشق شهادت بود هر وقت در ارتش حضور داشت باعث قوت قلب دیگران بود و هر وقت در جبهه نبود اطرافیان از نبود او ناراحت بودند همچنین خلاقیت بسیار بالایی داشت و در جبهه از آن استفاده میکرد مثلاً در جبهه قوطی های کنسرو را جمع می کرد و به دم گربه ها می بست و باعث تولید صدا می شد و دشمن فکر می‌کرد رزمنده های ایرانی هستند مادر قبل از شهادت رضا خواب شهادت او را دیده بود او در سال ۱۳۶۱ و بهمن به شهادت رسید و باعث تضعیف روحیه آنها شد وقتی خبر شهادت رضا را دادند مادر به جای ناراحتی به خدا گفت خدایا راضی ام به رضای تو شاکرم که تو پسرم را به آرزویش رساندی خیر و برکت او حتی بعد از شهادت او هم وجود داشت پولی در اورکد رضا بود و ما در خواب دیده بود این پول را باید به شخصی که قبلا در محل های دیگر روضه می‌خوانده بدهد...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۰۴
گجله ابن مربی

عارف ۱۲ ساله

بسم الله الرحمن الرحیم

این کتاب در مورد یک شهید دوازده ساله است که نسبت به سنش از میزان فهم و آگاهی بسیاری بر خوردار بود.

در کتاب بعضی از خاطرات شهید رضا پناهی است که در دوازده سالگی شهید شده است. به نظر من میزان فهم و آگاهی او به اندازه یک مرد چهل یا پنجاه ساله و یا حتی بیشتر است که سرد و گرم زندگی را چشیده و تجربه به دست آورده.

به گفته مادر او، او عاشق خدا و اهل بیت بود و به نظر من، او این را با خونش ثابت کرد و در راه اسلام شهید شد.

شهید رضا پناهی حتی در زمان قبل از انقلاب نیز با آن سن کمش برای پیروزی اسلام تلاش می کرد.

مادر او گفته روزی که امام به ایران آمد، او از پدر خواهش کرد که او را به دیدار امام ببرد اما برای پدر مشکلی پیش آمد و او نتوانسته که رضا را ببرد و رضا از شدت ناراحتی گریه می کرد و حتی وقتی تلویزیون لحظه ورود امام را نشان می داد او پای تلویزیون گریه می کرد؛ به نظر من کمتر کسی توی این سن به خاطر همچین چیزی گریه می کند، و این نشان دهنده عشق او به امام و انقلاب است.

شهید رضا پناهی می تواند یک الگوی بسیار خوب برای انسان ها باشد؛ شاید تعجب کنید که مگر انسان دوازده ساله می تواند برای کسی الگو باشد و این نشان دهنده اوج کمال و دانش در اوست.

در دوران جنگ تحمیلی از این رضا پناهی ها زیاد پیدا می شد که متأسفانه بعد از جنگ ما آن ها را فراموش کردیم. شاید این تقصیر ما مردم است که قدر انقلاب و شهدایش را ندانسته ایم.

شهید رضا بخش یکی از اعجوبه های زمان جنگ بود که این ها تنها بخش کوچکی از ویژگی های مثبت و نقاط قوت او بود، و به نظر من اگر بخواهیم تمامی ویژگی های او را بیان کنیم به یک کتاب هشتاد الی نود صفحه ای نیاز داریم که آقای سید حسن موسوی این ها را به نقل از مادر او در کتاب *عارف ۱۲ ساله* گنجانده است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۴
گجله ابن مربی