زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۵۷ مطلب توسط «گجله ابن مربی» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۷:۱۵
گجله ابن مربی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۰:۰۱
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان میبرد. خود من هم همین‌طورم. نه این‌که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه میکنم؛ تا خوابم میآید، کتاب را میگذارم و میخوابم. همه افراد خانه ما، وقتی میخواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر میکنم که همه خانواده‌های ایرانی باید این‌گونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچه‌های کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند.

امام خامنه ای(مدظله)

 

سلام خدمت تمام برادران عزیزم، میخوایم تا آخر سال چندتا کتاب خوب بخونیم...

اولا؛ کتاب ها مرحله به مرحله معرفی میشه و شرط ورود به مرحله بعدی خوندن کتاب قبلی و نوشتن خلاصه اش در وبلاگ در موعد مقرر هستش.

دوما؛ هر مرحله مسئول خرید و رسوندن کتاب ها به بچه ها یکی از بزرگواران میشه (البته اگر کسی بخواد میتونه خودش بره بخره، یا دانلود کنه و یا اگه از قبل داشته باشه میتونه نخره)

سوما؛ سعی میکنم در شروع مراعات حال صفر کیلومتر هارو هم بکنیم!!!wink

 

 

 

پ.ن : اگر کسی از نظر تهیه کتاب (مالی) مشکل داشت، ی پولی از ی بنده خدایی دست من هست، نذر کتاب خوانیه، بدون تعارف بهم پیام بدید حتما.

پ.ن 2 : ان شاالله امشب (دوشنبه 21 مهر) ساعت 19:30 کلاس تدبر مجازی داریم، لینکش :

https://live.quranetratschool.net/ch/kalameh-mad-hamd-agh-azizi

 

 

 

 

 

**برادرهایی که پایه هستن در قسمت نظرات همین مطلب اعلام کنن و در ضمن اسم کتاب هایی که خوندید و در حافظه تون هست رو بنویسید.

مرحله اول سحر اولین روز ربیع الاول خواهد بود ان شاالله.

 

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۴:۳۴
گجله ابن مربی

بسم الله قاصم الجبارین

روزی روزگاری در کشور کوچکی فرمانروایی بود که نسبتا فرمانروای خوبی بود ،شبی خوابی دید، که در آن خواب به قصر حمله شده و میخواهند فرمانروا را بکشند،او بعد از بیدار شدن میفهمد که آن افراد بشدت  فقیر و یا  ثروتمند ان شهربودند!! او به دو تن از بهترین یارهایش دستور میدهد فقیران و ثروت مندان آن شهر را بکشند.یکی از آن دو به سمت فقیران میرود و آن یکی به سمت ثروت مندان میرود.کشتن فقیران سخت بود چونکه آنان بی گناه بودند ولی کشتن ثروت مندان آسان بود چون آنان مردم را به شدت آزار داده بودند.هر دو آنان سخت در تلاش بودن تا کار خود را به درست ترین روش انجام دهند. آن دو فرد روزبعد به دو عالم رسیدن که یکی ثروتمند و آن یکی فقیر بود ان دو فرد عالم به افراد شاه گفتند که روزی میاید که همه چیز از بین میرود و آنان که باید از بین بروند از بین میروند و در ان روز خوب از بد جدا خواهد شد.در آن روز همه ما انسان ها هراسان و ترسان هستیم .ان دو عالم میگویند که بترسید از روزی که میمیرید و عذاب بر شما نازل میشود . و بترسید از قیامت که شما از قبر هایتان بیرون میاید .سربازان میگویند مگر میشود که ما از قبر بیرون اییم وقتی حتی استخوان هایمان برایمان باقی نمانده است.عالم ها ادامه میدهند در ان روز انقدر وضع بیرون از قبر خراب است که شما حتی با وجود عذاب حاضرید که در قبر بمانید و بیرون نروید.همه آن اتفاقات در یک چشم به هم زدن اتفاق میافتد زودتر از ان چه شما فکر میکنید.صدای مهیبی میاید و ..... فقط همین ......  عالمان میگویند:(ایا شما داستان حضرت موسی(ع) را میدانید).سربازان جواب میدهند خیر نمیدانیم عالمان میگویند(حضرت موسی(ع) وقتی داشت با خدای خود در سرزمین مقدس طوی صحبت میکرد،خداوند دستور داد تا به پیش فرعون برود.)

چون که فرعون طغیان کرده بود.وقتی حضرت موسی(ع)به فرعون رسید به او گفت:(میخواهی کاری کنم که تو به تزکیه برسی و بتوانی خوب را از بد تشخیص دهی) آیه کبری به او نشان داده شد. ولی فرعون تذکیب کرد و مردم را جمع کرد و گفت:(پروردگار شما من هستم)

 خداوند میگوید:(خلق شما سخت تر بود یا خلق آسمان ،تیره ساختن شب و یا  روشنا کردن صبح سخت تر بود یا گسترده کردن زمین ،خارج کردن آب و سرسبزی و یا استوار کردن کوه ها؟ همه این ها برای شما و چهارپایان برپا شده است)آن دو سرباز به شدت ترسیده بودن، ترسی از خدایشان.عالمان ادامه دادن،بلاخره میآید ان روزی که تذکر میدهند به انان که مقصد نداشتند.جهنم برای انانی که قابلیت دیدن داشته باشند به نمایش در میاید.مردم به دو دسته تقسیم شده اند یک گروه آنان که زندگی زود گذر را انتخاب کرده اند و دل به دنیای فانی گذاشته اند که محل مطمئنی نیست.ولی گروه بعدی که قدرت خداوند را میدانند، و میترسند از جایگاه خداوند .نفسشان را از هوا و هوس نهی میکنند.انان اخرت را انتخاب کرده اند و دل به این دنیا نبسته اند و زندگی در آخرت را انتخاب کرده اند.آنانی که طغیان کاران در جهنم هستند(این گروه دل به دنیای فانی بسته) آنان که در راه خدا بودن به بهشت میروند.(این گروه دل در گروه آخرت داشتند)

آن دو سرباز گفتن:( کی میاید آن روز) در جواب عالمان گفت :(ان روز می اید مثل همین که تمام دوران ها مثل یک نصفه روز گذشته و در ادامه نیز خواهد گذشت)سربازان از پیش عالمان رفتند و در پیش گاه خداوند توبه کردن وخواستار بخشش گناهانشان شدن.

انشالله این سوره در زندگی ما تاثیر زیادی بگذارد.

یا علی(ع)      

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۱
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

در سرزمینی که مردم آن دچار دو گروهی شده بودند. در گروهی اعتقاد به قیامت و حوادثی که در زمان حضرت موسی و اتفاق فرعون وجود نداشت و در گروهی دیگر اعتقاد در این موارد وجود داشت و به آن خیلی اهمیت داده میشد.

دو فرد که یکی از گروه اول و دومی در گروه در گروه دوم بود. پسر مسلمان بود و اعتقاد به قیامت داشت و خیلی سعی میکرد که رفیق خود را به این مساعل متقاعد کند. روزی این دو در حال برگشت به منزل بودند که بحث این مسعله باز شد . پسر اول که فوآد نام داشت در راه سوالی از دوست خود پرسید و میگفت:{ من دیروز به صورت اتفاقی چشمم به سوره نازعات خورد،چرا باید در یک سوره  اشاره به جان گرفتن سریع و محکم از کافران باشد؟} دوست خود که علی نام داشت در جواب وی گفت:{ چون آن عده از کافران نه به حدیث حضرت موسی و عذاب فرعون اعتقاد داشتند نه به قیامت و خلقت دوباره انسان!} فوآد در حین تعجب با حالت تمسخر آمیزی پرسید :{ خلقت دوباره انسان؟! مگر میشود انسان بعد مرگ که هفت کفن هم گزرانده و تبدیل به خاک شده چجوری دوباره زنده میشود؟ اصلا مگر قیامت وجود دارد؟ اصلا تو میدانی که این قیامت کی فرا میرسد؟ اصلا به من بگو فرعون به آن بزرگس چطور ممکن است عذاب شود؟!} علی پس از فکر به او گفت:{ در خود سوره هم هست! یعنی خلقت دوباره انسان از خلقت این آسمان و زمین سخت تر است؟ پس این را بدان که خلقت دوباره ما از آن چیزی که فکر میکنی برای خدا ساده تر هست! و اینو بدان قیامت مثل مرگ تو حتمی هست! تو نمیدانی مرگت کی فرا میرسد ولی میدونی یک روز میمیری و مرگت هم دست خداست و همینطور قیامت هم تو نمیدانی دست خداست! درباره عذاب فرعون هم همانگونه که در دادگاه هرچقدر هم آدم قدرتدار باشی در مجازاتت یک جور عذاب میشوی فرعون هم در قبال گستاخی بزرگش عذاب میشود! اگر هم به قیامت ایمان نیاری یک روز چه بخواهی و چ نخواهی آن را به چشم خود میبینی مثل همان روزی که فرشتگان جان کافران را به سختی میکنند!}

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۸
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه کتاب عباس دست طلا

بچه دوم خانواده  تک پسر و4 خواهر داشت .پدرش می گفت تو باید کار بزرگی کنی.خودش دوست نداشت به جنگ برود. ماجراهای کتاب از زمانی کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز می‌شود. داستانی از زندگی سراسر کار و تلاش و زحمت حاج عباسعلی باقری. "عباس دست‌طلا" مروری کوتاه است بر زندگی‌اش و دودلی‌های او برای حضور در جبهه‌‌ها، از زمانی می‌گوید تصمیم می‌گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش بر می‌آید.

از زمانی که جنگ آغاز شد و مغازه صد‌متری‌اش را رها می‌کند. اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می‌شوند.

محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می‌شوند و عباسعلی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می‌کنند. توانایی و سرعت آن‌ها باعث شهرت‌شان می‌شود. در تعمیراتش یک مینی بوس را به وانت ویک اتوبوس را میسازد.

پس از گذشت یک ماه و نیم از بازگشت آن‌ها از جبهه‌ها، باقری تصمیم می‌گیرد تیمی فنی و حرفه‌ای را برای تعمیر خودرو‌ها به جبهه‌ها ببرد. یافتن این نیرو‌های ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب «عباس دست‌طلا» است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه‌ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع‌مقدس را بیان می‌کند.

باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می‌دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجرا‌هایی که در هنگام اعزام رخ می‌دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می‌مانند، افرادی حرفه‌ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می‌کنند و خودروها را به سرعت تعمیر و تحویل می‌دهند بهترین تیم تعمیرات جنگ میشوند.

بخش دیگری از کتاب «عباس دست‌طلا» به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت‌های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می‌کند و مهارت او در تعمیر خودرو‌ها باعث می‌شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند در خاطرات او میتوان گفت بعضی از اتوبوس دار ها بخاطر اینکه دوست نداشتند اتوبوسشان از بین رود می گفتند که فیلتر یاتاقانمان خرابه و هر روز اتوبوس های زیادی از این ترفند استفاده می کردند تا اینکه عباس حقه این هارا فهمید وآن هارا بدون اینکه ببیند میگفت درسته.یا یک نفر از دستی یک تریلی را درون رودخانه انداخته بود و به بقیه گفته بود که دشمن تیر میزد و اختیار از دست او در رفته بوده و باید خسارت اورا هم بدن و او یک ماشین بخرد . که میخرد عباس باور نمیکند و خودش حضورن به رودخانه میرود و میبینذ که ماشین تیری نخورده وسالمه.یا از بس که توپ جنگی را باز کرده بود خودش یک توپ ساخته بود.

              در خلال بردن نیرو ی ماهر به جنگ توسط عباس فابریک حسین پسر بزرگ او نیز اصرار به رفتن وکمک به پدر خود درتعمیر ماشین های سنگین میکند که در نهایت منجربه اعزامش به خط مقدم جبهه و شهادت او میشود      نویسنده و کارگردان علی طاهرپور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۸
گجله ابن مربی

بسم الله

با کلی شوق و ذوق ساختم ، با وضو بودم و دلتنگ امام زمان ، خودم میدانستم که زیاد نمی دانم و با این دانسته ها چیز دندان گیری برای پیشکش گیر نمی آید....

ساخته شد ، برای نوشتن متن و خواندن و کلیپ کردنش کمتر از نصف روز وقت گذاشتم ؛ خودم خوشم آمده بود...

برای دو نفر از بزرگ تر هایم (الحمدلله که بزرگتر زیاد دارم) فرستادم با چند نقد و پیشنهد به اصلاح خوششان آمده بود و تعریف کردند ، بگی نگی توی دلم داشت قلقلکی شکل میگرفت...

گذاشته شد داخل کانال هییت و گروه هایی که داشتیم ، تعریف ها بود که از چپ و راست سرازیر میشدند ، هر چند که گیر هایی هم در این بین به گوش میرسید که اگر آنها نبود احتمالا داشتم در خوشی شنا میکردم...

بزرگ تر ترم زنگ زد ، برای کار دیگری بود ، از او پرسیدم که چگونه دیدی شاهکار هنری ام را ، می شناختمش ، خیلی توقع تعریف دل انگیزی از او نداشتم ...بعد از حدود یک ربع صحبت ، من مانده بودم و یک نفس باد کرده که ترکانده شده بود ، آن هم به شکلی بی رحمانه...

اما نفس پررو تر از این حرف ها بود ، مدام تعریف هارا یادآوری میکند ، اما ندایی درون سر میگوید که اف بر تو که قرار حرف زدن از امامت را به حدیث نفس خودت و مجموعه ات تبدیل کردی....

با خودم میگویم که ای کاش میشد مانند آوینی سوزاندش...

خوشبحالت سیدجان که عاقبتتت به خیر شد ، خوش بحالت که مانند من نبودی ، منی که اکنون که مینویسم نیز در بند نفسم ، حتی تک تک این کلمات را نیز نفسم بر من میگمارد که بنویسم ، که آری تا بخوانند و بگویند که چقدر نفسم را خار کرده ام...

سید جان مرا از این بند آزاد کن....

آیا این ها را میخوانی اصلا....؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۴۶
گجله ابن مربی

 

 بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

کتاب مصطفی

بسیار بسیار خوشحال هستم که در شب ولادت حضرت علی اکبر خلاصه ی این ک تاب را برای برادران و دوستان عزیزم مینویسم. شما بهتر از من میدانید که حضرت علی اکبر شبیه ترین فرد به پیامبر اکرم بوده است و امام حسین )ع( هر وقت دلشان برای رسول الله تنگ میشد به چهره نورانی حضرت علی اکبر نگاه می کردند. امیدوارم بتونیم با الگو قراردادن حضرت  علی اکبر خودمون رو بهتر و بیشتر رشد بدهیم.

               

«زندگی اخرین پیامبر خدا حضرت محمد )ص(،انقدر پر از حوادث و اتفاقات مهم برای انسان هاست،که اگر کسی تاریخ زندگی او را بخواند و مطالعه کند هرچیزی که لازم است یک انسان از تاریخ بفهمد را یادمیگیرد.» من وقتی این کلمات و جملات را در مقدمه این کتاب یافته ام،علاقه ام دوچندان شد که این کتاب را بخوانم.

برادران عزیزم،پر اهمیت بودن و مهم بودن تاریخ دوره زندگی پیامبر به این دلیل است که برامده از قران است. برای همین ما می توانیم برای بهتر فهمیدن رخ داد های این دوره به ق ران رجوع کنیم و این ق ران است که معیار درست بودن یا نادرست  بودن گ فته های مورخان است. حالا می خواهم شما را به روزهای ابتدای ی دعوت اسلام ببرم.

« سوره های ق ران که بر محمد نازل می شود را یاد میگیرند و مثل یک خبر مهم با هم در مورد  ان حرف میزنند. زندگی  انها شبیه یک مدرسه با نشاط و زیباست که در  ان هر روز کلمات قشنگ و خوبی را یاد میگیرند کم کم و در طول چند سال کلمات بیشتری هم یاد گرفتند. مثلا وقتی که تعجب می کنند «سبحان الله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم چون شبیه بدی ها و ناتوانی ها نیستی و هیچکس برای من مثل تو نیست. ان ها وقتی گرفتار یا غمگین می شوند «ماشاءلله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و به همین دلیل دلتنگیم با هرچیزی که تو برایم بخواهی،برطرف می شود.  ان ها وقتی خوش حال میشوند یا نعمتی به ان ها میرسد «الحمدلله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و هر کامل شدن و زیبایی مخصوص توست. ان ها وقتی به ارامش میرسند«شکرالله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم و به تو وفا دارم. ان ها وقتی زندگی برایشان سخت و تنگ می شود «حسبی الله» می گویند؛یعنی خدایا دوستت دارم چون با وجود تو به چیز دیگری نیاز ندارم.  ان ها وقتی با دستورات خدا رو به رو می شوند « لاحول ولا قوه الا بالله» می گویند؛ یعنی خدایا دوستت دارم چون توان انجام کارها از توست. ان ها وقتی «الله اکبر» می گویند؛ یعنی خدایا دوستت دارم و به خاطر تو از هر وضعیتی به  وضعیت بالاتر پیشروی میکنم و ...»      چه زیباست حتی انسان با شنیدن این کلمات جان تازه ای میگیرد.

  بخش مهمی از زندگی پیامبر اکرم)ص( را غزوه ها و سرّیه ها تشکیل می دهند. غزوه یعنی جنگ های ی که پیامبر در  ان حضور  داشتند و سرّیه جنگ هایی که فرمانده یک فرد دیگر جز پیامبر بوده است.

می خواهم برشی از غزوه خیبر را بنویسم جای ی که باز هم علی )ع( حریف مشرکان پست فطرت بود و چه محشری کرد  مولایمان.« عمرو پسر عبدود، عکرمه پسر ابوجهل، نوفل پسر عبدالله و ضرار پسر خطاب از خندق گذشته اند و حالا پسر عبدود مبارز  می طلبد. قدرت و مهارت او  انقدر زیاد است که کسی از مسلمانان به جز یک نفر جرات مبارزه با اورا ندارد. علی سومین بار است که داوطلب شده است. انتظار محمد این است که دیگران هم پا پیش بگذارند؛اما سر ها پایین است و همه به  اهستگی نفس می کشند. رسول خدا عمامه اش را بر سر علی گذاشت و دعایش کرد و علی روانه میدانی شد که اگر پیروز شود، ضربه سختی به دشمن زده است و اگر شکست بخورد، احتمال در هم شکسته شدن مقاومت مسلمانان زیاد است. عمرو، علی را میشناسد. او برای پدر علی، ابوطالب احترام زیادی قائل است.

  • من با پدر تو رفاقت داشتم؛ نمی خواهم با پسر ابوطالب بجنگم.
  • اما من می خواهم تو را بکشم.

 جمله ی شجاعانه ای بود و جلوی بهانه جوی ی پسر عبدود را گرفت. جمله ی بعدی علی یک با داوری است.

  • تو از حریفانت می خواستی سه درخواست کنند و یکی از سه درخواست را می پذیرفتی.

عمرو که همیشه با همین شگرد روحیه حریفانش را بهم میریخت و  ان ها مبارزه را از پیش باخته میدانستند، ضمن تایید از علی  خواست تا درخواست هایش را بگوید.

  • تو می توانی سه درخواست داشته باشی.
  • درخواست اولم از تو این است که مسلمان شوی، دوم اینکه جبهه جنگ را ترک نمایی و سوم اینکه برای جنگیدن از اسب  خود پایین بیایی.

عمرو دو تای اول را نپذیرفت اما حاضر شد از اسب خود پایین بیاید و هردو پیاده مبارزه کنند. نبرد اغاز شد و پس از مدتی درلابه لای گرد و خاک، صدای تکبیر علی بلند شد. این الله اکبر یعنی علی پیروز میدان شده است. نفرات دیگر فرار را بر قرار ترجیح می دهند. محمد این ضربه علی را با فضیلت تر از عبادات همه موجودات می دانست. او وقتی هم که علی  رو به روی  عمرو ایستاده بود، جمله عجیبی را به زبان  اورد.

  • اکنون همه اسلام در مقابل همه کفر ایستاده است.

در پایان مطالعه این کتاب رو به تمام دوستان و برادران گرامی خودم توصیه میکنم و ان شاءالله که بتونیم با مطالعه یسیره ی پیامبر اکرم )ص( هیچ وقت از دو یادگار گرانبهای ایشان یعنی اهل بیت و قران جدا نشویم.

 با تشکر از  اقای کاظم رجبعلی که با قلم روونشون ما رو بهرمند کردند.

                                                                                                                                    «الحمدالله رب العالمین»  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۵۹
گجله ابن مربی

به نام خدا

خلاصه ای از کتاب جوان و انتخاب بزرگ

حضرت علی (ع):عقل شمشیری برنده است.....پس نفس خود را با شمشیر عقل بکش.هدف از این کتاب شناخت خود ورشد  روح ما ازبین بردن موانعی که بر سر این امر است می باشد.

من این کتاب را به به قشر جوان بسیار توصیه می کنم.زیرا این کتاب برای انسانی با روح بزرگ و جوان و با نشاط و آماده به حرکت نوشته شده است و این، همه روحیات جوانان است.آن ها باید روح بزرگ خودشان را بشناسند.حضرت علی (ع) می فرمایند:بالا ترین نادانی،نادانی انسان نسبت به خود است.

و جای دیگر گفته اند:کسی که خود را بشناسد خدا را هم می شناسد.

و می توان گفت همه ذرات عالم نشانه های خدا و مخلوقات او هستند و کسی که خدا رانشناخت عالم را هم نمی شناسد.

و حضرت علی (ع)می فرمایند:به خود جاهل مباش زیرا که جهل به خود جهل به همه چیز است.

شاید توجه حضرت علی (ع)به روح درون بزرگ درونمان است که این کلام را گفته اند.مصل این که گنجی در زیر خاک است که با آن بر دنیا حکومت خواهیم کرد و اگر آن را نیافتیم و ندانستیم کجاستبد ترین نادانی است.پس میی توان گفت که ما هم گنج بزرگی درون خود پنهان داریم و با آن می توانیم خدا را بشناسیم و به سوی او حرکت کنیم و اگر آن را نشناختیم بد ترین جهل است.

پس با شناخت روح باید به او توجه یابیم و به سمت معنویات و غذای روح خود برویم تا روحمان بلند تر و ملکوتی تر شود و این روح نیاز به وسیله ای دارد که آن بدن است.بدن هم رشد می کند و سنگینی آن(از لحاظ تجسم اخروی)مانع پرواز روح انسان می شود و همچنین مانع دیدن و توجه کردن به روح می شود به طوری که ما توجه به روحمان را از دست می دهیم و او را گم می کنیم که در این حالت نفس ما یک خود دروغینی برای ما می سازد.

هرچه که ما به خواسته ها و امیال بدن بیش تر توجه کنیم نفس ما بزرگ تر خواهد شد.باید با یک برنامه منظم و دائم به بدن هی دستور داد وخلاف هوای او عمل کنیم.اینگونه می توان سرش را در این جهاد اکبر برید و بر او مغلوب کرد.

نمونه بارز آن ورزش است زیرا در آن دائم بر علیع نفسمان عمل می کنیم.نفس ما راحت طلب است که در ورزش راحتی را از بدن می گیریم و دائم با تکرار او را سر جاش می نشانیم و بر عکس همین حالت نفس مانند سگ هاری است که هر چه به او رو بدهی وحشی تر می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۱۷
گجله ابن مربی

«بسم الله الرحمن الرحیم.»
از دور دست ها غباری بر پاست ، شاید که بر این شهر میهمانی می آید!
پرچم سرخی در دل نسیم رهاست ، یقینا لشگری است و این پرچم باید بدست علمداری باشد.
علمداری که روزی بنا بر وصیت پدر ، حامی و سپاه یک برادر شد.
کودکی بی قرار است ، رقیه را می گویم چرا که بر لشگر ابن زیاد روز به روز افزوده میشد و از لشگر پدرش لحظه به لحظه کاسته میشد.
حبیب از دور محو تماشای ذوالفقار حسن «ع» را می بیند ، به راستی که عمو از او مردی جنگی بار آورده است ، والحق که هنوز با وجود عمویش حسین «ع» طعم یتیمی را نچشیده است.
علی اکبر منتظر فرصتی است تا امام خواهی را در طول تاریخ به اوج برساند.
چشمان ابا عبد الله از همین جا مقتلی می بیند و چشمان زینب از همین دور دست تلی را ، اما در دل هیچیک ترسی نیست ، شاید که این سپاه تعریف آیه ی و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون باشد، چرا که حتی شش ماهه هم در گهواره آرام است . این سپاه برای احیای حق به این خاک پا نهاده ، خاک سرخ کرببلا که امروز سجده گاه میلیون ها شیعه ی علیست.
و اما حبیب ، سپاه امام حسین که برایش نوشته بود از غریب به حبیب. ای آزاده مرد ، ای غیرتمند، جان خود را از ما مضایقه مکن که رسول خدا در قیامت به تو پاداش میدهد.
و چه چیز برای یک انسان ارزشمند تر از آنکه امامش بر او عزت بگذارد و در راه حق و مقابله با استکبار به شهادت برسد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۴۶
گجله ابن مربی