زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

رَبِ‌ إِنِّی‌ لِمَا أَنْزَلْتَ‌ إِلَیَ‌ مِنْ‌ خَیْرٍ فَقِیرٌ

زبر الحدید

زمین بازی بچه های مسجد...

آخرین مطالب

نویسندگان

۷۰ مطلب با موضوع «گجله نوشت» ثبت شده است

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

برداشتی از چند آیه ابتدایی سوره مدثر

تمام حرکات عالم با قیام صورت می‌گیرد، بعضی قیام ها در تنهایی و در دل شب صورت می‌گیرد؛ باید بلند شد و قیام کرد...

 

دیگر وقت خواب و استراحت نیست! زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است. مشرکان مکه در پی بد نام کردن رسول الله(ص) به آنهایی که به هنگام حج از آنها درباره پیامبر سوال می‌کردند لغب کاهن، مجنون و از همه بدتر ساحر را به پیامبر می‌دادند؛ دیگر نمی‌شود دست روی دست گذاشت، باید قیام کرد و به تبلیغات ضد رسول الله(ص) خاتمه داد...

امروز هم همین است. رسانه ها از سر تا سر جهان مشغول تخریب اسلام و حکومت بزرگش هستند؛ باید بر سنگینی این پتو غلبه کرد تا بتوان بر دشمنان اسلام هم غلبه کرد که اگر ارزش این پتو و خواب بیشتر باشد قطعا در این راه درمانده خواهیم بود.

باید خود را وقف اسلام کنیم، باید از خوابمان بزنیم تا پرچم اسلام زمین نماند. بی شک چشم امام زمانمان (ارواحناه فداه) به ماست تا در زمان غیبتش بتوانیم حکومت و دین اسلام را حفظ کنیم و با تمام وجود از آن دفاع کنیم تا پرچم اسلام به دستان مبارکشان رسد و انشاءالله رزق دنیا و آخرتمان هم از دست پر خیر و برکتشان بگیریم...

یاعلی(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۰۷
طیبین

 الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

به نظر من ده آیه ی ابتدایی سوره ی مدثر می تونه یه تلنگر باشه و به شرایط این روزهای ما هم بی شباهت نیست ابتدای سوره به پیامبر ندا داده میشه که برخیز و بترسان و پروردگارت را بزرگ دار و.....

حالا با این مفهومی که گفتم میخوام یه گریز بزنم به حال و روز خودمون به شرایط فعلی جامعه خب ما الان خیلی وضعیت جالبی نداریم کشور ما به یک بیماری واقعا منحوس دچار شده و متأسفانه ما داریم روزانه تعداد زیادی از هموطن هامون رو از دست میدیم و به غیر از این آسیب هایی که حدودا تو این یک سال و نیم از لحاظ اقتصادی آموزشی و.... هم به ما وارد شده غیر قابل انکار هست. و خب به طبع تاثیر این بیماری روی ما هم که قشر نوجوان و دانش آموز این مملکت بودیم کم نبوده از طرفی آموزش ها به فضای مجازی منتقل شده که خب کیفیت آموزش رو تحت تاثیر قرار داده و از طرف دیگه هم شور و نشاط ما رو گرفته و به اصطلاح دست به عصامون کرده. نه خیلی میتونیم به گردش بریم با رفقا صحبت کنیم و....

اما غایت من از نوشتن این متن این بوده که با همه ی این مشکلات ما نباید یه گوشه بشنیم و دست روی دست بزاریم. الان حال و روز ما با وجود این مشکلاتی که گفتم تا حدودی شباهت داره به پیامبری که جامه به سر خودش کشیده ولی خدا بهش میگه برخیز.

ما هم نباید بشینیم باید برخیزیم این جای متن رو هر کسی باید خودش بگه که برخیز و چیکار کنه

شاید باید برخیزیمو بهتر و بیشتر از قبل قرآن بخونیم؟؟؟

شاید باید به خودمون بیایم و تنبلی ها رو بزاریم کنار

و

.

.

.

.

.

.

.

.

.

إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۵۴
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

خلاصه زندگی نامه و خاطرات سرلشکر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور 

 

1.اجازه:

از آرزو های قلبی من بود! اینکه بتوانم برای آقا مصطفی کاری انجام دهم. احساس می کردم حق مطلب درباره این سردار بزرگ ادا نشده.

وقتی برای یک فرمانده دفاع مقدس بیش از سی عنوان کتاب منتشر می شود، فیلم ساخته می شود، برنامه تلوزیونی در سالگرد او پخش می شود و... پس چرا آقا مصطفی این قدر غریب است! 

این صحبت ها را به برادر ایشان گفتم؛ او که خودش زمانی فرمانده یکی از گردان های لشکر بود ایشان هم حرف های مرا تایید کرد.

بعد با همان لحن آرام و متین ادامه داد: مصطفی عاشق گمنامی بود. حتی از اینکه به عنوان یک فرمانده مطرح شود بیزار بود. فرماندهی را فقط به عنوان ادای تکلیف می دانست.

بعد این صحبت ها گفتم: آمده ام از شما اجازه بگیرم اگر اجازه بدهید برای این شهید کاری انجام دهم.

حاج علی آقا نگاهی کرد به من کرد و گفت: چرا از من اجازه می گیری؟ برو از خود شهید اجازه بگیر، هر وقت اجازه گرفتی ما در خدمتیم!

وقتی از خانه شهید ردانی پور بیرون آمدم حس کردم آن ها علاقه ایی به این کار ندارند، با اینکه خیلی علاقه مند به این کار بودم ولی دلسرد شدم و به تهران برگشتم.

 

آن شب خوابی دیدم، در کنار یک جاده خاکی، حال و هوای جنگ را داشت یک نفر که در جمعیت بود و نورانیت عجیبی داشت آمد و دست مرا گرفت. او را کامل شناختم او مصطفی ردانی پور بود. دقایقی مشغول صحبت بودیم. آخرین مطلبی که گفت این بود که او را در اصفهان ترور کرده اند ولی موفق هم نبودند من هم با تعجب به صحبت هایش گوش می کردم.

یک باره از خواب پریدم. غروب جمعه زنگ زدم به برادر شهید و ماجرا را برای او تعریف کردم. ایشان هم گفت: اجازه را گرفتی! 

بعد هم برای آخر هفته قرار گذاشتیم تا بقیه خاطرات را جمع آوری کنیم. خدا را شکر کردم و برای آخر هفته راهی اصفهان شدیم.

2.مرگ:

مصطفی را خیلی دوست داشتم. برای من همبازی شده بود. تازه چهار دست و پا راه افتاده بود و بریده بریده حرف می زد، روز به روز هم شیرین تر و تو دل برو تر می شد تا اینکه اتفاق بدی افتاد!

شدیدا تب کرد. چند روزی بود که تب او پایین نمی آمد. دکتر هم رفتیم و دارو داد. اما فایده نداشت. وضعیت بهداشت و درمان مثل حالا نبود. ساعت به ساعت حالش بدتر می شد. هیچ کاری هم از دست ما بر نمی آمد. یکی از فرزندان مادرم قبلا به همین صورت از دنیا رفته بود برای همین خیلی می ترسیدیم.

کم کم نفس های او به شمار افتاد و تشنج کرد، هر لحظه داغ تر می شد. ساعاتی بعد مصطفی جان به جان آفرین تسلیم کرد. برادر دوست داشتنی من در سن یک سالگی از دنیا رفت! برای اینکه مادر را آرام کنیم مادر بزرگم جنازه مصطفی را لای پارچه پیچید و کنار حیاط گذاشت. و به من گفت: فردا که پدرت از روستا برگشت دفنش کنید!

صبح روز بعد، پدرم هنوز از روستا نیومده بود که صدای مرشد آمد. مادرم مرا صدا و گفت: این پدب را بده مرشد.

رفتم دم در. دیدم مرشد پشت درب خانه ما ایستاده. پول را که به او دادم بی مقدمه گفت: برو بچه را شیر بده!! چند باری این جمله را تکرار کرد و رفت.

مادربزرگ با ناباوری جنازه بچه که حالا سرد شده بود از گوشه حیاط برداشت و او را زیر سینه قرار داد. اما هیچ اثری از حیاط در مصطفی نبود.

حال روحی همه ما به هم ریخته بود. خواستم از اتاق بروم بیرون که یک دفعه 

مادر فریاد زد: مصطفی، مصطفی، بچه زنده است!!

بچه آرام آرام داشت شیر میخورد نه اثری از تب هست نه مریضی!  خدا عمر دوباره به برادرم داده بود! 

3. دعای کمیل:

از برنامه های ثابت او در شب های جمعه دعای کمیل بود. آن هم با حالتی عرفانی.

مصطفی وقتی مشغول دعا می شد دیگر در این دنیا نبود. او دعا را نمی خواند، بلکه با تمام وجود آن عبارت ها را حس می کرد.

عجیب ترین و معنوی ترین دعای کمیل او در شب سی ام بهمن سال 1360 بود.

روز بعد از آن عملیات چزابه آغاز می شد. مشخص نبود تا ساعاتی بعد چه کسانی مسافر ملکوت می شوند. 

معلوم است کسانی که خدای خود را با مفاهیم بلند این دعا می خوانند چه غوغایی می کنند. طی دعا مصطفی چندین بار غش کرد و از حال رفت. 

در آن شرایط جبهه ها و فشار های کمرشکن داخلی و خارجی تنها چیزی که امکان داشت مشکلات را حل کند همین ارتباط با خدا بود. 

آن شب در مجلس دعای او دو هزار نفر حضور داشتند که نیمی از آنها دو روز بعد در ملکوت آسمان ها مهمان خدا بودند.

بخشی از خاطرات و زندگی نامه شهید مصطفی ردانی پور از زبان برادر و جمعی از دوستان شهید (1)

یاحق 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۵۲
طیبین

سورة المسد

بسم الله الرحمن الرحیم 

                  
۱)ترجمه: بریده باد دو دست ابولهب (مرگ بر او باد)!
۱)تفسیر: <<تَب>>و<<تَباب>> به معنی خسران و هلاکت و بطلان است.   معنای کلمه <<یَد>> در آیه ب معنای لُغَوی اش نیست بلکه کنایه است از قدرت آدمی؛ چون دست در انسان عضوی است که مقاصدش به وسیله ی آن انجام می گردد و <<تبات و خاسر شدن دست >> به معنای باطل شدن اعمال آدمی می باشد. پس این نفرینی که به ابولهب شده،هلاکت خودش و بطلان و بی اثر گشتن توطئه هایی است که به منظور خاموش کردن نور نبوّت می کرد و یا قضایی است از خداوند به این هلاکت و بطلان توطئه ها.ابولهب فرزند عبدالمطلب(عموی رسول خدا(ص))بود،که سخت با پیامبر دشمنی می کرد و در تکذیب گفته ها و دعوت ایشان و در آزار اذیتشان اصرار می ورزید. هنگامی که رسول خدا(ص)،او و سایر اقوام نزدیک خود را برای اولین بار دعوت کردند، در پاسخش گفتند:" تَبًّا لَکَ : خسران و هلاکت برتو باد". که این سوره نازل شد و گفتار اورا به خودش رد کرد که:"زیانکاری و هلاکت بر ابولهب باد". ابولهب نام مستعار او بود و نامش عبدالعزّی یا عبدمناف بوده است و اینکه خداوند اورا با کُنیه نام برده،برای اشاره به انتسابی است که او به آتش جهنّم دارد، <<لهب یعنی زبانه ی آتش>>


۲)ترجمه:مال وی و آنچه به دست آورده، دردی از او دوا نکرد.
۲)تفسیر: حرف <<ما>> برای نفی آینده است.
می فرمایند:"مال و ثروتش و آن اعمالی کهبا دست خود مرتکب سده بود،هیچ دردی از او دوا نکرد(نفرین خدا و قضای حتمی او مبنی بر هلاکت و خسران را نتوانست دور کند.)".


۳)ترجمه: به زودی وارد آتش شعله ور شود،
۳)تفسیر: اینکه کلمه <<نار>> بصورت نکره (بدون الف و لام) آمده ،برای این بوده که عظمت و هولناکی آن را برساند.


۴)ترجمه: همراه زنش که هیزم کش است،
۴)تفسیر: کلمه امراءه:عطف است به آیه قبل یعنی:"بزودی ابولهب وهمسرش داخل آتش زبانه دار (آتش دوزخ)خواهند شد"


۵)ترجمه:و طنابی محکم تابیده به گردن دارد.
۵)تفسیر: کلمه:<<مَسَد>> به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده باشد.
ظاهرا مراد از این آیه این باشد که همسر ابولهب به زودی در آتش دوزخ در قیامت به همان صورتی مجسّم و نمایان می شود،که در دنیا به خود گرفته بود. در دنیا شاخه های خار و بته های دیگر را به طناب میپیچید و حمل می کرد و شبانه آن هارا بر سر راه رسول خدا(ص)می ریخت و ایشان را آزار می داد که در قیامت نیز طناب به گردن و هیزم به پشت نمایان خواهد شد.

 

محمدامین صداقت خواه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۳۶
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم و صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

                               《خط خطی می کردم》
می نوشتم،از کودکی می نوشتم.هر کسی که سواد نوشتن داشته باشد می نویسد.از همان کلاس اول که به مدرسه می‌رویم. نوشتن را شروع می کنیم.خیلی از انسان ها می نویسند؛اما چه می نویسند؟؟؟!!!
اسم خودشان را؟؟؟بابا آب داد؟؟؟قولنامه فروش و خرید؟؟؟داستان؟؟؟دلنوشت؟؟؟؟سوره نوشت؟؟؟
سرتان را درد نیارم بروم سراغ اصل مطلب.
من هم می نوشتم به قول خودم خط خطی میکردم؛از کودکی مشغول به خط خطی کردن بودم و می‌دانستم که نه توان و استعدادی در نوشتن دارم؛نه حوصله اش را.
پسر شر و شوری بودم که دلخوش به بازیگوشی بودم؛دلخوش به انتظار نشستن یک هفته ای برای زنگ ورزش،دلخوش به فوتبال بازی کردن در پارک بعد از تمام شدن زمان مدرسه.نوشتن در کارم نبود؛جز خط خطی کردن چندین متن و داستان از ترس کم شدن نمره انشاء.اما از یه جایی به بعد احساس کردم باید نوشت ن ۚ وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُون از خدا کمک خواستم که بتوانم بنویسم تا ثبت کنم؛بتوانم بنویسم تا بهتر عمل کنم و...
حالا می نویسم؛درست است بد می نویسم؛دیر می نویسم و...اما می نویسم و هنوز خیلی کار دارم و خیلی فقیر و حقیر هستم.
میخواهم بگویم ای رفیق ای تویی که فکر میکنی استعداد نداری،این خداست که باید بدهد،اوست که باید بخواهد إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
فقط حواست سر یه چیزی جمع باشه؛ وقتی به یه چیزی رسیدی بدون که تو هنوز خیلی فقیری و هنوز خیلی جای کار داری.
پناه ببر از شر طغیان به خدا
پناه ببر از شر بی نیازی به خدا که همون لحظه ای که فکر کنی بی نیازی،نمودارت نزولی میشه و دیگه پیشرفتی تو کارت نیست.
ما هممون وابسته هستیم؛حتی تو خلقت مون هم میتونی وابستگی رو ببینی خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ
حالا که فهمیدیم وابسته ایم بهتره به خدای خودمون وابسته بشیم و ریسمان بین خودمون و خدا را محکم تر کنیم که می فرماید وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا حالا که میدونیم همه قراره تنهامون بزارن و برن بهتره به یکی دل ببندیم که همیشه باهامونه و هوامونو داره.
بیاید دل ببندیم

یاعلی(ع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۳۳
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین فصل سوم 

امیر المومنین 

وجود امیر المومنین (ع) از جهات متعدد و در شرایط گوناگون، برای همه نسل های بشر، یک درس جاودانه و فراموش نشدنی است؛ چه در عمل فردی و شخصی خود، چه در محراب عباتدش، چه در مناجاتش، چه در زهدش، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه های نفسانی و مادی. یعنی امام علی (ع) یک الگو برای هر فرد و یک جامعه میباشد. 

بزرگترین خصوصیت او تقواست. نهج البلاغه او کتاب تقواست و زندگی او راه و رسم تقواست. آیه میگوید: در میان مردم کسانی هستند که جان خودشان را، وجود خودشان را، یعنی عزیزترین سرمایه ای که هر انسان دارد، این سرمایه عزیز انحصاری غیر قابل جبران_ که اگر این را دادی دیگر به جای این چیزی نمی آید_ بعضی ها همین سرمایه را، همین موجودی را یک جا می دهند برای اینکه خوشنودی خدا را به دست بیاورند، فقط همین. یعنی زندگی خود را فقط برای خدا و راه خدا میدانستند و جانشان را در همین راه میدادند.

دوران سکوت و همکاری 

بعد از آنی که دوران پیغمبر به سرآمد و رسول اکرم رحلت کردند، سخت ترین دوران های زندگی امیر المومنین در این سی سال بعد از رحلت پیغمبر، شروع شد؛ سخت ترین روز های پیغمبر آن روز ها بود. آن روزی که پیغمبر عزیز و بزرگوار بود و می رفتند در سایه او مجاهدت میکردند، مبارزه میکردند که روز های شیرینی بود، روز های خوبی بود. روز های تلخ،روز های بعد از رحلت پیغمیر است که روز های که روز هایی است که گاه گاه قطعات فتنه، افق دیدها را آن چنان مظلم می کرد که که قدم از قدم نمی توانست بردارند آن کسانی که می خواستند درست قدم بردارند. در چنین شرایطی، امیر المومنین بزرگترین امتحانات ایثار را داد.

اقتدار، مظلومیت و پیروزی در زندگی امیر المومنین 

در شخصیت، زندگی و شهادت این بزرگوار، سه عنصر که ظاهرا با یکدیگر چندان هم سازگاری ندارند، جمع شده است. این سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلومیت و پیروزی.

در همه آثار اسلامی، ما دو نفر را داریم که از آنها به ((ثار الله)) تعبیر شده است. در فارسی، ما یک معادل درست و کامل برای اصطلاح عربی ((ثار)) نداریم. وقتی کسی از خانواده ای از روی ظلم به قتل می رسد، خانواده مقتول صاحب این خون است، این را ثار میگویند و آن خانواده حق دارد خونخواهی کند. اینکه می گویند خون خدا، تعبیر خیلی نارسا و ناقصی از ثار است و درست مراد را نمی فهمانند. پس ثار یعنی قتل از روی ظلم از یک خانواده به طوری که یک آن خانواده می توانند درخواست خونخواهی کنند. 

 

اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، این باید عرض کنیم که دوران این حکومت، دوران یک حکومت مقتدرانه و در عین حال مظلومانه و پیروز بود. یعنی هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو دربیارد، هم بعد از شهادت مظلومانه اش، در طول تاریخ توانست مثل مشعلی بر فراز تاریخ باشد. البته خون دل های امیر المومنین در این مدت، جزو پر محنت ترین حوادث و ماجرا های تاریخ است. 

پایان!

یا الله 

یاحق، یاعلی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۱۲
طیبین

بسم هو الرحیم

 

وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ

 

 

ساعت 11 شب:

مربی: سلام پسرک چخبر

گجله: سلام، عه رسیدی یاد ما افتادی؟

مربی:خوبی؟ من همیشه به یادت هستم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۵۳
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین فصل دوم

 

 

امامت

امامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریت های جامعع که از ضعف ها و شهوات و نخوت(تکبر) و فزون طلبی انسانی سرچشمه میگیرد.

واژه امامت _که در اصل به معنای مطلقِ پیشوایی است_ در فرهنگ اسلامی بیشتر بر مصداق خاصی از آن اطلاق میگردد و آن، پیشوایی و رهبری در شئون اجتماعی است؛ چه فکری و چه سیاسی.

این نکته گفتنی است که آمیختگی سه مفهوم ((رهبریِ سیاسی))، ((آموزش دینی)) و ((تهذیب روحی)) در خلافت و حکومت اسلام _ که امامت و حکومت اسلام را دارای سه جنبه و سه بُعد قرار داده است؛ چنان که بعضی از متفکران برجسته این زمان به درستی بیان کرده اند_ ناشی از آن است که اسلام در اصل، این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوانِ برنامه ای از این سه جهت، بر انسان عرضه شده است. پس پیشوایی امت نیز نیز به معنای پیشوایی در این سه جهت است و شیعه به دلیل همین گستردگیِ معنای امامت است که عقیده دارد امام باید از طرف خدا تعیین شود.

چهارده دوره جریان امامت

جریان امامت، از نخستین روز پس از رحلت پیامبر _ماه صفر سال یازده هجری_ پدید آمد و تا سال وفات امام حسن عسکری _ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجری_ در میان جامعه مسلمانان ادامه یافت. در این مدت، امامت به طور تقریبی چهارده دوره را گذرانید و هر دوره با ویژگی هایی از لحاظ موضع گیری امامان در برابر قدرت های مسلط سیاسی.

ائمه در میانِ توفانِ سختِ این حوادث، هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه لای گذرگاه های دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اُموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند. و این خنجرِ بُرّنده همواره در پهلویِ دستگاهِ خلافت، فرورفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی، آسایش را از آنان سلب کرد.

پایان فصل دوم.

یاعلی!

یاحق!

یا الله!

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۱۰
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین (ع)

 

فصل اول: پیامبر اعظم (ص)

کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویق نشد. چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردن کشان، با اخلاق های خشن و دست های قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامه مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانت ها را تحمل کرد، سختی ها و رنج ها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۰۱
طیبین

بسم الله الرحمن الرحیم
راه بیوفت و برو جلو ،بلند شو و به راه راست برو.مثل تیری از کمان رها شو ،از وابستگی هایت خودت را رها کن.اینبار جوری بهتر خودت را به خدا برسان،جوری اساسی تر.خودت را آماده این بکن که کار های بزرگ تری انجام دهی،کاری بسیار بزرگ.همچو موسی ،موسی شو ،به دل فرعون بزن؛نترس، اگر بخواهی میتوانی کسی شوی که یک تنه و با دست خالی در مقابل طاغوت می‌ایستد و انرا شکست میدهد .اما...اما باید خودت را بسازی،مقدمه ساختن خودت را شروع کن.مرا بخوان با من شروع کن.
«بسم الله الرحمن الرحیم»،«وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا»
از خودت بکن وابستگی هایت را،تعلقاتت را؛به طوری که هیچ اثری از آن باقی نماند و به آن اجازه دفاع مده ،بر او چیره شو ،نگذار حتی حرفی برای گفتن داشته باشد،حتی یک وسوسه ریز.فاصله‌ات از بدی باید آنقدر بشود که به هنگام کار نیک نشاط داشته باشی،رضایت خاطر،یعنی دلت به تب و تاب بیافتد که برو و آنرا انجام بده.پس هرچه قدر فاصله‌ میان (دوری از بدی) و (عمل به خوبی) ات را بیشتر کنی قسم خوردنی تر میشوی جایگاهت بالاتر میرود حتی از فرشتگان،پس مدام تسبیح کن،مدام خوبی و بدی را از هم جدا کن و این را لازمه کارت بدان.در این راه سبقت بگیر عجله کن موعود نزدیک است‌.بجنب که جا نمانی نه از بقیّه بلکه از خودت.نگویی میتوانستم آن کار را انجام بدهم و ندادم پس به هنگام سبقتت تدبیر امر هم داشته باش،به عاقبتش بیاندیش،همیشه در هر زمان ،حتی در هنگام خواب که پشیمان نشوی و نگویی:«میتوانستم از خود خواب را نزع کنم برخیزم و نماز شب بخوانم ولی نکردم ،وای بر من که جا ماندم نه از دیگران بلکه از خودم»
و این را بدان هنگامی قسم خوردنی میشوی که در جمع این کار را بکنی.آری در میان جمع باش ولی از خود سبقت بگیر.
سبقتت برای برای ترس از عذاب نباشد،قرار است به خدا نزدیک شوی که پایان همه چیز به سوی اوست (الی ربک منتهاها)و این خدا چه بهایی به تو داده است،چه نعمت های بزرگی از روشنی روز و تاریکی شب تا خارج کردن اب از زمین و استوار کردن کوه.و چه باارزش هستی تو که همه اینها متاعی برای توست ولی...ولی همه این هارا انعام تو نیز دارند پس تو چه فرقی با انها داری اگر از انها بهره نبری تا بخدا نزدیک شوی و نه تنها این بلکه بقیّه راهم به خدا نزدیک کنی.و این انتخاب توست که تزکیه پیشه کنی و خشیت داشته باشی ، از اعمالت مراقبت کنی و همواره خوف داشته باشی و پیشبینی ضرر را ضمیمه زندگی ات کنی تا از طغیان دور شوی و جایگاهت بهشت شود یا که نه...از حدت تجاوز کنی و طغیان گر شوی و به تکذیب خدا روی بیاوری و جایگاهت دوزخ شود و این را بدان اگر خشیت را رها کنی در جاده ای منتهی به طغیان قدم خواهی برداشت که انذار دیگران هم تاثیری بر رویت نخواهد داشت...پس بترس فرعونی شوی که خدا را تکذیب کرد و دچار عذاب دنیا و آخرت شد ،بترس در یک چشم بهم زدن فردی شوی که از شدت عذاب ارزوی اینرا میکند که به قبرش بازگردد...به همان حالتی که استخوان هایش ریز ریز شده بود ...و از همه مهم تر به گذشته‌ ات بنگری و حسرت بخوری ...حسرت اینرا که هرچه گذشت گویی یک نیمه روز بود 
آری یک نیمه روز ...پس خشیت را پیشه کن در این دنیای کوتاه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۰ ، ۰۹:۴۵
گجله ابن مربی