کمکم کن...قسمت اول...
فکر میکنید که جریان چیه...؟
عارف ۱۲ ساله
بسم الله الرحمن الرحیم
این کتاب در مورد یک شهید دوازده ساله است که نسبت به سنش از میزان فهم و آگاهی بسیاری بر خوردار بود.
در کتاب بعضی از خاطرات شهید رضا پناهی است که در دوازده سالگی شهید شده است. به نظر من میزان فهم و آگاهی او به اندازه یک مرد چهل یا پنجاه ساله و یا حتی بیشتر است که سرد و گرم زندگی را چشیده و تجربه به دست آورده.
به گفته مادر او، او عاشق خدا و اهل بیت بود و به نظر من، او این را با خونش ثابت کرد و در راه اسلام شهید شد.
شهید رضا پناهی حتی در زمان قبل از انقلاب نیز با آن سن کمش برای پیروزی اسلام تلاش می کرد.
مادر او گفته روزی که امام به ایران آمد، او از پدر خواهش کرد که او را به دیدار امام ببرد اما برای پدر مشکلی پیش آمد و او نتوانسته که رضا را ببرد و رضا از شدت ناراحتی گریه می کرد و حتی وقتی تلویزیون لحظه ورود امام را نشان می داد او پای تلویزیون گریه می کرد؛ به نظر من کمتر کسی توی این سن به خاطر همچین چیزی گریه می کند، و این نشان دهنده عشق او به امام و انقلاب است.
شهید رضا پناهی می تواند یک الگوی بسیار خوب برای انسان ها باشد؛ شاید تعجب کنید که مگر انسان دوازده ساله می تواند برای کسی الگو باشد و این نشان دهنده اوج کمال و دانش در اوست.
در دوران جنگ تحمیلی از این رضا پناهی ها زیاد پیدا می شد که متأسفانه بعد از جنگ ما آن ها را فراموش کردیم. شاید این تقصیر ما مردم است که قدر انقلاب و شهدایش را ندانسته ایم.
شهید رضا بخش یکی از اعجوبه های زمان جنگ بود که این ها تنها بخش کوچکی از ویژگی های مثبت و نقاط قوت او بود، و به نظر من اگر بخواهیم تمامی ویژگی های او را بیان کنیم به یک کتاب هشتاد الی نود صفحه ای نیاز داریم که آقای سید حسن موسوی این ها را به نقل از مادر او در کتاب *عارف ۱۲ ساله* گنجانده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ب
در ابتدای سوره معارج امده است شخصی(از رسول خدا یا در واقع از خود خدا) درخواست عذابی میکند ک بر او نازل میشود اما چطور میشود ک یک شخص به جایی میرسد ک در خواست عذاب میکند در ایه بعد گفته شده است این عذاب مخصوص کافرین است ک کسی نمیتواند مانع ان شود
(یکی از دلایلی ک میتوان اشاره کرد ک شخصی درخواست عذاب میکند این است ان فرد صبر در برابر سختی ندارد و حق را نمی پذیرد و نکته دیگر این است ک صبر و پذیرفتن حق از ویژگی های اصلی ایمان است و کسی انها ندارد میتوان گفت ایمان ندارد و کلمه مترادف بی ایمانی همان کفر،کافر است ک در همان ایه دو امده است)
در ایه سه به نکته ای اشاره دارد ک اینگونه میتوان تفسیر کرد ک خداوند درجات و یا نردبان ها می توان ما را همچون فرشتگان بالا ببرد و یا دقیق تر ما میتوانیم با انجام کار هایی(ک در سوره ب انها اشاره شده) از سوره معارج همچون نردبانی استفاده کنیم و خود را ب درجات بالا برسانیم
اولین شاخصه در ایه ۵ امده است ک میگوید باید دارای صبری جمیل(قوی)باشیم چرا ک انها(کافران) ان روز را(قیامت) را دور میبیند ولی ما انرا نزدیک
(این صبر و یا اینکه ما همواره روز قیامت را نزدیک ببینیم موجب میشود ک ما همواره مراقب اعمال و رفتار های خود باشیم ) در ادامه سوره از ان روز تعریف کرده است ک میتوان فهمید ان روز چقدر وحشتناک است
(در ان روز گناه کار سعی میکند همه اشخاص و افراد نزدیک خود را (فرزند همسر برادر..)در برابر عذاب فدا کند تا خودش را نجات دهد اما هرگز اینگونه نمیشود)
در ایه ۱۹ امده است انسان هلوعا(حریص و کم طاقت)افریده شده است ولی قطعا این اصل هست ک خدا انسان را با صفات بد نیافریده است اما این صفت حریص و کم طاقت چیست؟
(این صفت برای دوره ای از زندگی انسان لازم است اما در ادامه زندگی باید این صفت را در خود کمرنگ تر کند و گرنه میتواند خطرناک شود)
دو ایه بعدی در توصیف هلوعا امده است ک میگوید وقتی بدی به او برسد نمی تواند طاقت بیاورد و بیتابی میکند اما وقتی خوبی ب ان برسد مانع دیگران میشود(بخل می ورزد)
از ایه ۲۲ وارد بحث دیگری میشود ک ب ویژگی های کسانی ک درست کارند و ایمان دارند اشاره دارد
و در ادامه دو ایه قبل(۲۱ ۲۰) میگوید به جز نمازگزاران
آنچه که من از سوره معارج آموختم:
1) نابودی کافران: اینکه این سوره به ما بشارت می دهد که کافران نابود خواهند شد مانند حرف حضرت آقا که گفتند : صهونیسم تا 25 سال دیگر نابود هواهد شد.
***
2) معاد: در بعضی از آیات این سوره به معاد اشاره دارد و اینکه کافران حاضرند هر کاری بکنند تا از عذاب دوزخ برهند. ان شاءالله که ما از آنان نباشیم.
****
3) حریص بودن: آیه 19 این سوره می فرماید: طمع انسان حریص می باشد و چون شر و بدی به او میرسد بی قراری میکند به غیر از نمازگزاران؛ همه می دانند که انسان حریص است ولی اگر ما بتوانیم خودمان را جزو نمازگزاران قرار دهیم دیگر حریص نیستیم.
****
4) نمازگزار حقیقی: نمازگزار حقیقی کسی است که از خداوند اطاعت کند ، به معاد اعتقاد داشته باشد ، و سخت از خدا بترسد و...
بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای هویزه که هفتاد و دوتن لاله ی پرپر که از فرزندان حضرت روح الله بودند که او خود فردی مجاهد بود که توانست حکومت شاهنشاهی مزدور را از بین ببرد و پرچم اسلام را بالا ببرد. او فرزندانش را همانند خود انسان هایی مجاهد و پایبند به دین تربیت کرده و توانستند برای ملت ایران حماسه بیافرینند.
ماجرای هویزه که بسیار غم بار بود همه چیز را شبیه دشت کربلا می کرد.
در یک روز گرم فرزندان روح الله زیر شنی های تانک اربا اربا شدند، دلیل همه ی این دلاوری مردی ها بیم از عذاب الهی بود که بدون توشه به این سفر ابدی نروند. آنها زندگی خود را نردبانی در نظر گرفته بودند که باب بالا رفتن از آن می توانند از فرش به عرش بروند. آنها با طی کردن این پله ها به مقام ارزشمند شهادت دست یافتند.
صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
سیاهی، سیاهی، پسرک بعد از چند ثانیه چشمانش را باز میکند اطراف را نگاه میکند انگار توی کویر است مردی را میبیند که دارد چاه میکند کمی که دقت میکند میبیند دارد چاله می کند سرش را رو به اسمان بلند میکند و با کمال تعجب میبند ابر ها انگار چیزی نوشته اند : goal. به مرد خیره می شود اما مردی دیگر.
در ان کویر بر روی مبلی نشسته است و هیچ کاری نمی کند... پایه های صندلی نظرش را جلب می کنند کم کم دارد درون زمین فرو می رود...
این بارهم نگاهش به مردی میخورد که دارد زمین را میکند با این تفاوت که این بیل مکانیکی دارد و ان بیل و کلنگ و این یکی روی سرش تاج است و انگشتی ندارد مگر چندانگشتر رویش و ان یکی روی دستش خالکوبی شده لهو و لعب.
این بار کسی را میبیند که کلاه روی سرش است تعجب میکند هوا ابری است کلاه چرا!؟ و هر قدم که بر میدارد کمی از پایش می رود توی خاک دقت میکند میبیند انگار کلاهش مانعی شده تا اسمان را نبیند...
دلش میخواهد برود بالا، برسد به آسمان که تازه متوجه نردبانی میشود خودش را نزدیکش میکند تازه میفهمد که چقدر این نردبان طولانی و بزرگ است و چندین و چند نفر دارند از آن بالا می روند. ناگهان مردی از ان بالا سقوط میکند و می افتد کنار پای او به بالا خیره می شود مردی روی یک پله می ایستد و حرکتی نمیکند همان لحظه بادی می وزد و او هم پرت می شود پایین... مردی روی پله چهارم است ولی روی پیشانی اش نوشته پله شیشم همین است که نمیتواند پایش را روی پله بعدط بگذارد و به اسمان نزدیک شود...
...
برای اینکه از نردبان خدا بریم بالا بیاید
اول بدونیم پله چندمیم
دوم قرار بذاریم لحظه ای مکث نکنیم ودایما به سمت بالا پیش برویم.
هو العلیم
به نام آنکه عالم است، به آنچه که برآن قسم خورده است. خدارا می گویم، آن کسی که تورا جان داد و نعمت پدر و مادر داد و نان داد و نیرو داد و قرآن داد.
آیا تا به حال در انشاءهایتان و دعاهایتان که در مورد نعمت های خدا بوده، خدا را به خاطر نعمت قرآن شکر کرده اید؟ یا فقط به فکر همان نان و جان و مادیات بوده اید؟ پس شما خسر کرده اید.
صبر کنید، نمیخواهد بگویید! نگفته می دانم که گیج شده اید که خسر چیست؟
قرآن، آن نعمت خدا را از روی تاقچه بردارید، خاک روی آن را فوت کنید و دستی بر سر و رویش بکشید؛ بوسه ای بر کریم و حکیم خداوند بزنید و به سراغ صفحه 601 بروید. اینست پاسخ سوالتان.
آیا نمیدانستید؟ پس شما خسر کردید. آیا وضو ندارید؟ پس دارید خسر میکنید.
شروع میکنم و میخوانم : وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
همه ما در طول روز زیاد قسم میخوریم، راست یا دروغش با خداست، اما الان خدا قسم خورده! قسم خورده که ما زیان کاریم. زیانی که آنرا نمیدانیم. تکه نان هایی که از زمین بر نمی داریم و صدقه هایی که نمیدهیم و ...اینست حکایت من و تو!
صبح خود را با خسر شروع و با خسر به پایان می بریم.
آیا در فکرت می گذرد که من خاسر نیستم؟ نه عزیزم، نه برادرم، دین فقط شهادت و عشق به علی (ع) و رهبر نیست. بخوان: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.
آیا در پرونده ی عصر هایت عمل صالح داری؟ یا به صبر و شکیبایی سفارش کرده ای؟ پس اگر از من میشنوی احادیث بهشت را نخوان چون در جهنم اذیت میشوی. آنوقت بیشتر حسرت میخوری.
هرچه که من بگویم، تو باید تصمیم بگیری، که جای قرآن روی تاقچه و بالای کمد است یا باز به روی رحلی که تو بر آنی؟
بنشین و تفکر و تدبر کن بر این آیات خدا و دست از ظاهر انسان های خوب بکش و کمی به سراغ چیستی خودت برو.
چفیه ات را در کشو بزار و غرور و تکبرت را بر چوب لباسی آویزان کن و خودت را هیچ نبین. حالا بخوان و در هر اعراب این قرآن تفکر کن. تفکر کن تا شاید این نوشته ی من یک لیتر بنزین تو، برای رسیدن به پمپ بنزین الهی باشد، فقط آهسته آهسته برو تا در ماینه ی راه تصادف نکنی و از این کار زده نشوی....
به نام خدا
خدا به واسطه من خواست چند تا چیز رو بهتون بفهمونه، آقا میدونستید زمان چقدر اهمیت داره، که میشه قسم خورد باهاش؟!
ببین خدا میخواد تو تواصی به حق و صبر داشته باشی.
برای اینکه این کار رو بتونی انجام بدی تو باید همه کارهای خوب رو انجام بدی میدونم سخته اما سعی کن، چون تواصی به حق خودش جزو کارهای خوبِ اما به نظرت چیزی کم نیست؟ چرا هست؛ ایمان...
تو اگر ایمان نداشته باشی حتی اگر بتونی این کارها رو هم انجام بدی به هیچ دردی نمیخوره و کلا توی خسر و خسران هستی تازه هر کاری هم بکنی نمیتونی جلوش رو بگیری پس ایمان بیار...
خلاصه حواست به وقت باشه و سعی کن منو به قلبت به بسپری ...
《از طرف سوره عصر》
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره نوشت(1)
سوره مبارکه عصر/ابوالفضل دهقان
مینویسم اما برای چه نمی دانم، فقط می دانم اگر خدا بخواهد شروع کار خیری است ...
گفته اند از سوره عصر بنویس، سوره ای که با کمی تامل می شود فهمید راجع به چیست والعصر قسم به عصر قسم به گذر زمان؛ آری زمان در گذر است دارد می رود، دارد عمر ما به سرانجام میرسد ، داریم سرمایه عظیمی را از دست میدهیم با هر تپش با هر نفس ، ان الانسان لفی خسر آری بی اغراق همه مان در حال زیان دیدن که نه، در حال خسر کردن هستیم؛ اما همه مان نه ، دسته ای هستند که عمرشان را میدهند اما چیزی گرانبهاتر جایش به دست می آورند اماآن دسته؛ آن دسته چه کسانی هستند الا الذین آمنوا کسانی که ایمان آورده اند و عملوا الصالحات کار های صالح می کنند و تواصوا بالحق توصیه میکنند به حق و توصیه میکنند به صبر نمی دانم!
اما اگر دقت کرده باشید در اکثر مواقع ایمان و عمل صالح در کنار هم آمده اند انگار لازم و ملزوم اند صبر کن، گوش ده، چراغ پر نوری درون اتاقی روشن است نه تنها فضای اتاق بلکه شعاع آن از تمام دریچه های اتاق به بیرون می افتد و هر کس از خارج بگذرد به خوبی میفهمند آنجا چراغی پر نور است حالا فکر کن آن چراغ ایمان توست و آن اتاق قلب تو...
آری نور ایمان که در قلب تو است از زبان و چشم و گوش و دست و پای تو منعکس می شود حال شاید بهتر بفهمیم که ایمان و عمل صالح لازم و ملزوم یکدیگرند اما تواصی به حق؛ به سرعت بروم سر اصل مطلب، آن که اگر میخواهی ایمان و عمل صالح ات تداوم داشته باشد باید تواصی به حق داشته باشیم دعوت به حق که اجتماع بفهمد فرق حق و باطل را
اما در این راه با ۱۰۰۰ بلا و آزمایش انسان رو به رو می شود با هزار سختی و مصیبت باری باید صبور باشی...
تمام شد، تمام شد، اما انگار نوشته من نمی خواهد تمام شود میخواهد بنویسد میخواهد بگوید بعد از مدتها چیزی نوشته است زود است بگذارد و برود...
اما چاره ای نیست وقت تمام شده است باید برود دست او نیست فقط یک خواهش دارد: التماس دعای فرج