زکات علم_امیر عباس شفیعی 3
بسم الله ذی المعارج
خلاصه ای از کتاب نخل و نارنج
نخل و نارنج داستان زندگی شیخ مرتظی انصاری، خاتم الفقها و المجتهدین بوده که با قلمی از خیال نگاشته شده است.
« شیخ نعلین خود را بیرون خانه کند و، بر چارچوب در سر گذاشت و آن را بوسید، آن گاه سر خم کرد و دست بر سینه وارد شد.
عطر عجیبی شامه سید علی را پر کرده بود، عطری آشنا که پیش از آن در مسجد سهله با آن سرمست شده بود. در مقابل خانه زانو زد و گریست. دیوار و در خانه را بوسه باران کرد، دست بر سینه گذاشت و عقب عقب کوچه را برگشت. او پاسخ سوال خود را یافته بود. »
متن بالا تکه ای از این داستان شور انگیز بود که به هنگام مطالعه کتاب عاشقش شدم. داستان کتاب آنقدر زیبا بود که در دو سه روز تمامش کردم.
شیخ داستان ما اهل ماندن نبود و از ماندن می هراسید و بیشتر وقت زندگانی خویش را در سفر وزیارت مراجعین تقلید و علمای زمان خود می گذراند تا اینکه در مقصد نهایی خویش یعنی نجف ماندگار شد و چند سال پایانی زندگانی خویش را در آن شهر گذراند.
و در انتها توصیه ای دارم و دیگر هیچ:
کتاب منقول می تواند الگوی بسیار آموزنده ای برای دیگران باشد و هر که دوست دارد دنیا و آخرت خویش را تضمین نماید بد نیست به کتاب مراجعه و از شیخ مرتضای داستان الگو بگیرد...
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ب. سلام برادر
امام خامنه ای(دامظله): خدا میداند که وقتی من یادم می آید که مردم ما مطالعه کردن بلد نیستند ، به قلب من فشار می آید...
خوب بود، دمت گرم که به حرف حضرت آقا گوش میدی آفرین ....
چندتا نکته :
1) هرکس میخواهد دنیا و آخرت خود را تضمین نماید؟؟؟؟ میشه به این جمله ایراد گرفت ، میتونستی جمله ای یواش تر استفاده کنی.
2) مراجع خودش جمعه ، مراجعین نداریم...
3) مجمل بودن خلاصه ات در کنار اینکه تقریبا به نکات اصلیی که باید اشاره کرده بود خوب بود.
یا علی(ع)