زکات علم-ابوالفضل دهقان
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه کتاب وقتی مهتاب گم شد
کتاب درباره علی خوش لفظ است، کسی که وقتی پیکر شهید بی سری را به نام علی دید و فضایل امام علی(ع) را شنید نام خود را از جمشید به علی تغییر داد!
کم سن و سال بود ولی هر طور شده به جبهه رفت! 16 سال بیشتر نداشت که شده بود نیروی گشت و شناسایی(واحد اطلاعات عملیات)(بلدچی شانزده ساله)!
از اینجا به بعد عملیات پشت عملیات است که می رود؛ گشت و بردن گردان تا خط دشمن در شب عملیات برایش لذت بخش بود و آن قدر در این کار اوستا و ماهر شده بود که آوازه اش در کل تیپ پیچیده بود ، در این حین عملیاتی رخ داد که در آن پاره تنش علی محمدی را از دست داد کسی که با اخلاص و دور از شهرت و... بود همین باعث شد بلدچی پرآوازه حس کنجکاوی و لذت بلدچی بودن را کنار بگذارد و برود واحد تداکات ، راننده تانکرآب شود بلکه خود واقعی اش را پیدا کند... دیگر تا می توانست سعی می کرد به تیپ و گردان های دیگر که او را نمی شناختند برود و مثل پیاده ساده انجام وظیفه کند!
علی، لقب های گوناگونی داشت : علی خوش معنا، علی خوش زخم ، عمو علی و علی خوش رفیق و.... بدرستی که او خوش رفیق بود هر وقت از جبهه برمی گشت به خانواده های شهدا سر میزد؛ گاهی از همدان به شهر های دیگر (شیراز ،یزد و ...) می رفت، فقط برای عیادت خانواده های شهدا (که رفیق او بودند)!
در آروزی شهادت بود و رفقایش دونه دونه پر می کشیدند اما انگار او رفتنی نبود، در سنگری خواست بخوابد خوابش نبرد و رفت سنگر بغلی؛ وقتی از خواب بیدار شد دید سنگری که اول در آن خوابیده بود با خاک یکسان شده؛ آن جا بود که دیگر طاقتش طاق شد! آزمایش او آزمایش سختی بود،آزمایش صبر (و اینکه تا آخر روحیه و امید خود را حفظ کند و در مسیر حق پای خود را پس نکشد)!
علی خوش لفظ که نماز شب خواندن و ... برای او (و همرزمانش) امری عادی بود در اواخر جنگ فرمانده گروهان شد و با شهادت برادرش (و پایان جنگ تحمیلی)، خاطرات او هم تمام شد!