بسم الله ذی المعارج
هر چیزی ظاهر و باطنی دارد؛ با اینکه ممکن است ظاهر کسی یا کاری خوب و خیر باشد، هیچ چیز باطنش را تضمین نمیکند.
قطعا باطن هر کس مهمترین وجه اوست. نمازگزار مؤمن ظاهر و باطنش یکیست، سراسر نور...
اما اگر ظاهر و باطنمان یکی نباشد چه؟ اصلا چه میشود که ظاهر و باطن یک چیز مجزا از هم میشود؟!
«و رأیت الذین یدخلون فی دین الله افواجا»(سوره نصر، آیه 2)
بعد از فتح مکه مردم گروه گروه مسلمان شدند، اما دیگر خلوص مسلمانان پیش از آن را داشتند؛ ابوسفیان مسلمان شد!!
و قطعا با «اشهد أن لا اله الا الله» و «أشهد أن محمدا رسول الله» باطن کسی در برابر اسلام خاضع و منعقد نمیشود که اگر چنین نبود هرگز واقعه کربلا رخ نمیداد.
و آنکس که درونش مسلمان نیست نماز میخواند اما با کاهلی، میخواند اما برای ریا! و نه تنها حاضر نیست در کوچکترین کمکی به دیگران شرکت کند که دیگران را از آن منع میکند.
گفتیم باطن شخص مشخصه اصلی یک فرد است و ذات شخص دیر یا زود خودش را نشان میدهد و آن گاه است که دیگر ارزشی برای اطعام مسکین قائل نیست و دیگران را به آن تشوق نمیکند و اگر یتیمی ببیند او را با تندی از خود میراند و تا جایی که پیش میرود که به تکذیب دین یا حتی بدتر! محاربه با خدا میرسد. و مگر چنین نشد؟ امام حسین (ع) را تکذیب کردند و مقابلش ایستادند و...
مگر امام حسین(ع)، این قرآن ناطق چیزی جز دین بود؟
فویل للمصلین، پس وای بر آن نمازگزاران منافق...